خیس

/xis/

مترادف خیس: تر، مرطوب، نم، نمناک نمین

متضاد خیس: خشک

معنی انگلیسی:
soggy, dewy, moist, saturated, sodden, wet, splashy, drenched, wet all over, soaked in water

لغت نامه دهخدا

خیس. [ خ َ ] ( ع اِ ) غم. || خطا. گمراهی. || ( مص ) غدر کردن و شکستن عهد. خیسان. || وعده خلاف کردن. || لازم گرفتن فلان جای را. || بوی گرفتن مردار. منه : خاست الجیفة. || رام کرده شدن. منه : یخاس انفه. || کاسد شدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : خاس البیع و الطعام.

خیس. ( ع ص ، اِ ) درخت انبوه. || انبوه از حلفا و قصب. ج ، اخیاس. || بیشه ٔشیر. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). کنام شیر. ( یادداشت مؤلف ). ج ، اخیاس :
رها کنند پلنگان شخ و هزبران خیس.
مختاری.
|| شیر. لبن. || نیکویی. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ). منه : اقل اﷲ خیسه.

خیس. ( ص ) آبدار. مرطوب. آب بخود کشیده. ( ناظم الاطباء ). تر. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ ) ملافه کرباس کلفت. ( ناظم الاطباء ).

خیس. [ خ َ ] ( اِخ ) از بلوکات جوف غربی است در مصر. ( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

خیس کردن، ترشدن، خیس شده در آب، خیسانیده
( صفت ) آب بخود کشیده مرطوب تر .
از بلوکات جوف غربی است در مصر

فرهنگ معین

(ص . ) مرطوب ، تر.

فرهنگ عمید

۱. [مقابلِ خشک] ویژگی کسی یا چیزی که با آب یا مایع دیگر مرطوب شده باشد، تر.
۲. (بن مضارعِ خیسیدن ) = خیسیدن
بیشه یا کُنام شیر.

واژه نامه بختیاریکا

تَرتِلی؛ شِلِپ؛ شو؛ تِلی

جدول کلمات

تر

مترادف ها

wet (صفت)
خیس، مرطوب، تر، بارانی، اشکبار

bedraggled (صفت)
کثیف، گل الود، الوده، خیس

soaked (صفت)
خیس

soggy (صفت)
خیس، تر

saturated (صفت)
خیس، اشباع شده، سیر شده

sodden (صفت)
خیس، بی مصرف، نیم پخته، اشباع شده، جوشانده، چروکیده و پژمرده، گیج و کند ذهن

wettish (صفت)
خیس، نمناک، مرطوب، نسبتا تر، رطوبت دار

soppy (صفت)
خیس

sopped (صفت)
خیس

فارسی به عربی

سکران , ممطر , رطب

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی دکتر محمد حسن دوست
لینک کتاب فرهنگ واژه های اوستا
قرار می می دهم چون واژه درش دوستان می تواند بررسی کنید و ببینید
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

خیسخیسخیسخیس
منابع• https://archive.org/details/1_20221023_20221023_1515
آبدیده
کردی جنوبی: فیس fīs
آب افتاده
تر، مرطوب، نم، نمناک، نمین، نمدار، لچ
لچ