خیزیدن


معنی انگلیسی:
hop, jump, scramble, to rise

لغت نامه دهخدا

خیزیدن. [ دَ ] ( مص ) برخاستن. بلند شدن. ( ناظم الاطباء ). خاستن. ( یادداشت مؤلف ) :
بخیزد یکی تند گرد از میان
که روی اندر آن گرد گردد نفام.
دقیقی.
خیزیدو خز آرید که هنگام خزانست
باد خنک از جانب خوارزم وزانست.
منوچهری.
چنان کز روی دریا بامدادان
بخار آب خیزد ماه بهمن.
منوچهری.
از مردم بداصل نخیزد هنر نیک
کافور نخیزد ز درختان سپیدار.
منوچهری.
شواهدی چند مربوط به این مصدر در ذیل خاستن آمده است. رجوع به خاستن شود.
|| آهسته بجایی درشدن. || جنبیدن. لغزیدن. || نشسته با چهار دست و پا راه رفتن کودکان. ( ناظم الاطباء ) : دوازده سال پای علی غلام خوشیده و در میان بازار چو کودکان بر زمین خیزیدی. ( راحة الصدور ). || جستن وجهیدن. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

خزیدن، جهیدن، جستن، لغزیدن، برخاستن، ایستادن
(مصدر ) ( خیزید خیزد خواهد خیزید بخیز خیزنده خیزان خیزیده ) ۱ - لغزیدن سر خوردن . ۲ - آهسته بجایی در شدن . ۳ - جهیدن جستن خیز برداشتن . ۴ - از زمین بلند شدن و بر پاایستادن .
برخاستن بلند شدن

فرهنگ معین

(دَ ) (مص ل . ) ۱ - لغزیدن . ۲ - آهسته به جایی درشدن . ۳ - جهیدن ، بستن .

فرهنگ عمید

= خزیدن

پیشنهاد کاربران

واژه خیزیدن
معادل ابجد 681
تعداد حروف 6
تلفظ xizidan
نوع مصدر
ترکیب ( مصدر لازم ) [قدیمی]
مختصات ( دَ ) ( مص ل . )
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه خیزیدن از ریشه ی واژه خاستن پارسی است.
...
[مشاهده متن کامل]

واژه خاستن
معادل ابجد 1111
تعداد حروف 5
تلفظ xāstan
ترکیب ( مصدر لازم ) [پهلوی: xāstan] [قدیمی]
مختصات ( تَ ) [ په . ] ( مص ل . )
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

بپرس