خیرو

لغت نامه دهخدا

خیرو. ( اِ ) خطمی باشد. بعضی گویند نوعی از گل خطمی است و آن سرخرنگ و سفیدرنگ می باشد که خبازی هم آن است و بعربی آنرا خیروج گویند و بعضی گفته اند که خیری گل همیشه بهار باشد. ( از برهان قاطع ) ( از ناظم الاطباء ) ( از شرفنامه منیری ). هبس. منثور. نمام. ( از منتهی الارب ). شب بو. ( یادداشت مؤلف ) :
تا خوید نباشد برنگ لاله
تا خار نباشد ببوی خیرو.
فرخی.
همیشه تا نباشد لاله چون گل
گل بابونه تا نبود چوخیرو.
شمس فخری.
در باغ به خیرو رخ خوب ار بنمایی
خیره شود از شرم رخ خوب تو خیرو.
فریدالدین احول ( از آنندراج ).

خیرو. [ خ َ رَ ] ( اِ ) شراب. خمر در تداول زرتشتیان ایران. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نوعی از خطمی که سرخ و سفید میباشد خبازی خیروج . ۲ - گل همیشه بهار خیری .
شراب خمر در تداول زرتشتیان ایران

فرهنگ عمید

= خِیری: تا خوید نباشد به رنگ لاله / تا خار نباشد به بوی خیرو (فرخی: ۴۵۴ ).

پیشنهاد کاربران

خیرو نام یکی از دهات از توابع روستای اصطخر دوره ساسانیان است

بپرس