خیره شدن


معنی انگلیسی:
contemplate, fix, regard, to be dazzled (as the eye), to act impudently, to stare

لغت نامه دهخدا

خیره شدن. [ رَ / رِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) متعجب شدن. بشگفت درآمدن. مات شدن از فرط تعجب. حیران شدن از نهایت شگفتی. متحیر شدن. مدهوش شدن :
تا پدید آمدت امسال خط غالیه بوی
زاهری خیره شد و غالیه و عنبرخوار.
عماره مروزی.
چو ارجاسب دید آن چنان خیره شد
که روز سپیدش همی تیره شد.
فردوسی.
هرکه از دور بدو درنگرد خیره شود
گوید اینصورت و این طلعت شاهانه نگر.
فرخی.
خاطرت رنگ نگیرد نه سرت خیره شود
گر بگیرد دل هشیار تو ازگیتی پند.
ناصرخسرو.
ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
وز عمر جهان بهره خود کرده فراموش.
ناصرخسرو.
و مسترشد از سرای خلافت بیرون آمد... و عید اضحی نماز کرد و خطبه کرد و جهان را چشم و دل خیره شد از فّر نبوت و شکوه و هیبت او. ( مجمل التواریخ و القصص ). افسون بخواند تا در باز شد... و مردمان خیره شدند که آن عادت نبود. ( مجمل التواریخ والقصص ).
در ایشان خیره شد هر کس که می تاخت
که خسرو را ز شیرین بازنشناخت.
نظامی.
در میان فتنه و شور افکنم
کاهنان خیره شوند اندر فنم.
مولوی.
حقایق شناسی بر این خیره شد
سر وقت صافی بر او تیره شد.
سعدی.
باران چون ستاره ام از دیده ها بریخت
رویی که صبح خیره شود در صباحتش.
سعدی.
|| تاریک شدن. تیره شدن. || گستاخ شدن. دلیر و رند شدن. بی شرم شدن. متمرد شدن. خودسر شدن. || بدخواه شدن.
- خیره شدن بصر ؛ خیره شدن چشم. کاستی گرفتن قدرت دید چشم. کنایه از دقیق شدن و توجه عمیق بچیزی کردن :
به آفتاب نماند مگر بیک معنی
که در تأمل او خیره میشود ابصار.
سعدی.
نشان پیکر خوبت نمی توانم داد
که در تأمل او خیره میشودبصرم.
سعدی ( خواتیم ).
- خیره شدن چشم ؛ دقیق شدن بچیزی بحدی که قدرت دید خود را از دست دهد و متحیر و پریشان شود یا بر اثر تاریکی موضع چشم قدرت دید خود را از دست دهد و پریشان دید شود. تمرکز نیروی دید روی چیزی همراه تحیر :
چنین بود تا آسمان تیره گشت
همی چشم جنگاوران خیره گشت.
فردوسی.
روزی شدم برز بنظاره دو چشم من
خیره شد از عجائب الوان که بنگرید.
بشار مرغزی.
بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

متعجب شدن بشگفت در آمدن

واژه نامه بختیاریکا

پیله آویدِن؛ مه بُردن؛ زُت زِیدِن

مترادف ها

be amazed (فعل)
خیره شدن، شگفت داشتن

gaze (فعل)
خیره شدن، خیره نگاه کردن، زل زل نگاه کردن، چشم دوختن، بادقت نگاه کردن

stare (فعل)
خیره شدن، خیره نگاه کردن، سیخ ایستادن، رک نگاه کردن

be dazzled (فعل)
خیره شدن

be astonished (فعل)
خیره شدن، مبهوت شدن

be dazed (فعل)
خیره شدن

grow bold (فعل)
خیره شدن

grow impertinent (فعل)
خیره شدن

grow impudent (فعل)
خیره شدن

فارسی به عربی

تحدیق

پیشنهاد کاربران

زل زل نگاه کردن، چشم دوختن، بادقت نگاه کردن
بدون حرکت و با تمام وجود و بدون حواس پرتی به کسی نگاه کردن برای از خود کردن چیزی ، زل زدن ،
عموما کسانی که زل می زنند و برای مدتی خیره نگاه می کنند می خواهند مطلبی را از خود کنند یا طرف را خوب بشناسند.
خیره شدن یعنی :زل زدن
خیره شدن:زل زدن
بادقت نگاه کردن ، زل زدن
زل زدن
با دقت نگاه کردن ، زل زدن ، دقت داشتن روی چیزی ، غرق در نگاه چیزی
نگاه کردن به چیزی با دقت
دقت روی چیزی
چشم دوختن
به یک چیزی نگاه کردن. غرق درچیزی شدن

بهت
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)

بپرس