خیانت کردن


برابر پارسی: دغلکاری، پیمان شکستن، دشمن یاری، ناسپاس بودن

معنی انگلیسی:
betray, pervert, tempt, undo, seduce, to be treacherous

لغت نامه دهخدا

خیانت کردن. [ ن َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خیانت ورزیدن. ( یادداشت مؤلف ).غَل . غش. ( دهار ) خون. اختیان. اغلال. ادهان. ( منتهی الارب ) : هرچند چنین است از سلطان نصیحت بازنگیرم که خیانت کرده باشم تا خون وی و هیچکس نریزد و البته که خون ریختن کاری بازی نیست. ( تاریخ بیهقی ). و اگر شرایط درنخواهم و بجای نیارم خیانت کرده باشم. ( تاریخ بیهقی ). چنین مقرر گشت مجلس عالی را بوسهل که خیانتی کرده است. ( تاریخ بیهقی ). بازگرد و آنچه دیدی و شنیدی بازنمای و خیانت مکن. ( تاریخ بیهقی ).
راستی پیشه خود کن که خیانت کردن
در و دیوار جهان را عسسی میسازد.
صائب ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

خیانت ورزیدن غل غش

جدول کلمات

ادهان, اغلال

مترادف ها

betray (فعل)
فاش کردن، خیانت کردن، تسلیم دشمن کردن، خیانت کردن به

sell out (فعل)
خیانت کردن، یکجا فروختن

پیشنهاد کاربران

اِدهان ، مُداهِنه ، مُداهِنَت کردن
having affair
نارو زدن
نادرستی کردن . [ دُ رُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خیانت کردن . خدعه ورزیدن : کنون ار شما نادرستی کنیدبه جنگ اندرون پیش دستی کنید. فردوسی .
نگاه کنید به خیانت. 1ـ ترک وفاداری. . .

بپرس