خیانت: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
آنسات ānastā ( اوستایی: ānsat ) .
Punic faith
خیانت از ریشه خَوَن و به معنای آن است که انسان در انجام عهدی که بسته است سستی و قصور کند.
در کلام خدا خیانت انسان بر سه قسم ذکر شده است:
۱ ) خیانت انسان به خدای خود
وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ: یعنی کسی که با خدای خود پیمان بسته دروغ نگوید و پیمان نشکند.
... [مشاهده متن کامل]
اگر کسی به خدا خیانت کند و پیمان با او را بشکند بی تردید پیمان و عهد با او اعتباری ندارد چون عهد خود با انسان را هم خواهد شکست.
۲ ) خیانت انسان به انسان دیگر
لَمْ أَخُنْهُ بِالْغَیْبِ: خطاب یوسف نبی به پادشاه مصر که در نبود او به همسرش خیانت نکرده است.
۳ ) خیانت انسان به نفس خود
وَ لا تُجادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتانُونَ أَنْفُسَهُمْ
کسی که با خود عهد بسته مراقب وجود خود باشد، اما با خوردن شراب به خود خیانت می کند.
۴ ) خیانت چشم
یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ
کسی با دیدن ثروت دوست خود در قلبش حسادت کرده یا ناراحت است، ظاهراً به او تبریک می گوید و خود را خوشحال نشان می دهد ولی دچار خیانت چشم است.
سلیم
خیانت: واژه ای اربی ست برابر با دست درازی در فارسی چه به دارایی ، چه به زن و فرزندیا پیمان بستن.
خیانَت: بدپیمانی، بیوفایی، پیمانشکنی، دزدی، دغلی، نادرستی، ناراستی، دغا، دغاکاری، دغاگری، خنجرزنی، ناروزنی؛ نمک - نشناسی، ناسپاسی؛ دشمنیاری
دغایش، دغاگری= خیانت
دغاگر، دغاکار = خائن
دغاگران = خیانتکاران
واژه خیانت
معادل ابجد 1061
تعداد حروف 5
تلفظ xiyānat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: خیانة، مقابلِ امانت]
مختصات ( نَ ) [ ع . خیانة ] ( اِمص . )
آواشناسی xiyAnat
الگوی تکیه WWS
شمارگان هجا 3
منبع فرهنگ فارسی عمید
هیچ وقت به إعتماد دیگران خیانت نکنید یا سوءإستفاده نپنداشت. وفرصتی برای سود وغلبه وپیروزی و. . . حساب نکنید.
"إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ بِما أَراکَ اللَّهُ وَ لا تَکُنْ لِلْخائِنینَ خَصیماً"
... [مشاهده متن کامل]
ذلک لیعلم أنّی لم أخنه بالغیب و أنّ الله لا یهدی کید الخائنین"
"یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور"
حتی از نگاه بی مورد؛ خیانت وتجسس نکنید
برابرِ پارسی برای واژهٔ عربی خائن:
*دُژیار
*دُشیار
*دُژپِیمان
*دُش پِیمان
*زشت یار
خیانت:
*دُژیاری
*دُشیاری
*دُژپیمانی
*دُش پِیمانی
**زشت یاری
باید در نگر داشت که واژه های پیشنهادیِ ما باید بتوانند ماناکِ فَراگیرِ ( معنیِ کلیِ ) واژهٔ خائن را برسانند.
... [مشاهده متن کامل]
برای نمونه واژهٔ "دشمن یار"، هر چند در برخی وخت ها خوب است، ولی هم ترازی فراگیر ( عمومی ) برای خائن نیست، چون در برخی وخت ها یک خائن را داریم که همزمان که خود را دوست جا می زده ولی دشمنی می کرده و به تنهایی نَخشه می کشیده. او با هیچ "دشمن" پیوندی نداشته. پس "دشمن یار" نبوده.
پیمان شکن هم به درستی ماناکِ همگانیِ خائن را می رساند، ولی چهار آواج ( سیلاب ) دارد. بهتر است واژه های جایگزین، هم در پارسیِ "نوین" ریشه داشته باشند، و هم آواج های ( سیلاب های ) کمتری از دیگر برابرهای پارسی داشته باشند.
واژهٔ دُژیار ( با سپاس از کاربر: م بیک ) به راستی هر دو ویژگی را دارد. هم کوتاه است و هم ماناکِ واژه را در خود دارد، چون هم دُژ و هم یار در پارسیِ نوین جا افتاده اند.
دُشیار ( یارِ بد، یارِ زشت ) هم برابرِ دُژیار است.
دژیار= خائن
دژیاری=خیانت
دشمنیاری هم واژه ای بجا و زیبنده برای واژه خیانت هست
خنجر زدن، نارو زدن
غش
پیمان شکنی : خیانت
پیمان شکن : خائن ، خیانت کار
نارو، نارو زدن، نارو گری
در پارسی " دندش " از بن دندیدن به چم خیانت کردن ، در نسک: فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو.
دند = خائن
دندشگر = خیانتکار
سو استفاده از اعتماد
سواستفاده کردن
1ـ ترک وفاداری ، تعهد و یا قول از روی آگاهی ، تهدید، ترس و یا ناآگاهی ؛ به منظور انتقام ، فریب ، سود و یا لذت بیشتر.
2 ـ افشا کردن رازی که نباید افشا شود.
3 ـ امانت کسی را برای خود برداشتن و به او پس ندادن.
4 ـ اجازه ی استفاده از مال کسی را به دیگران دادن.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)