خیالی
/xiyAli/
مترادف خیالی: تصوری، خرافی، فانتزی، فرضی، موهوم، واهی
متضاد خیالی: حقیقی، واقعی
برابر پارسی: پنداری
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
کان محمرالشقیق اذا تصوب اوتصعد
اعلام یاقوت نشرن علی رماح من زبرجد.
در اینجا علمهای یاقوت واقع بر نیزه های زبرجد امور حسیه نیستند زیرا امور حسیه آن اموریند که بنزد مدرک در دنیای خارج موجودند بل صور خیالیند که ماده آنها به تنهایی در دنیای بیرون است و قوه متخیله فقط بترکیب این صور پرداخته است. ( از کشاف اصطلاحات فنون ).
خیالی. [ خ َ ] ( اِخ ) احمدبن موسی بن شمس الدین شهیربه خیالی از عالمان و زاهدان بود که مبانی علوم را بنزد پدر آموخت وسپس به حوزه مولانا خضر بیک در بروسا درآمد بعد قصد حج کرد و عازم مکه شد. سلطان محمدخان چون او را راهی حج دید به دستیار و معید او دستور داد که تدریس او را ادامه دهد تا او از سفر حج باز گردد و درس او تعطیل نشود. خیالی بهنگام بازگشت دوباره بدرس دادن پرداخت ولی دیگر عمری نکرد و بعد از دو سالی درگذشت. او راست : 1- حاشیه ای بر شرح السعد بر عقائد نسفیه که چندین بار بچاپ رسیده است. 2- شرحی بر قصیده نونیه خضربیک که معلوم نیست بچاپ رسیده است یا نه. ( از معجم المطبوعات ).
فرهنگ فارسی
احمد بن موسی بن شمس الدین شهیربه خیالی از عالمان و زاهدان بود که مبانی علوم را بنزد پدر آموخت و سپس به حوزه مولانا خضربیک در بروسا در آمد بعد قصد حج کرد و عازم مکه شد .
جدول کلمات
مترادف ها
مریض، خیالی
خیالی، ادم افسرده
خیالی، ادم غصه خور و ناراحت
خیالی، وهمی، اندیشه ای
خیالی، سودایی، افسرده، مالیخولیایی
خیالی، تندخو، مالیخولیایی، اتش مزاج، طحالی
خیالی، بی اساس، غیر واقعی، بی جسم، بی موضوع
خیالی، مراقب، متفکر، تفکری، وابسته به غور و تعمق
خیالی، فکری، تفکری
خیالی، واهی، تصوری
خیالی
خیالی، خارق العاده
خیالی، روح مانند، روحی، طیفی
مریض، خیالی، علیل، وسواسی
خیالی
خیالی، وهمی، تصوری، موهوم، پنداری، انگاشتی
خیالی، بوالهوس، پر اوهام
خیالی، جعلی، ساختگی، موهوم
خیالی
خیالی، خارق العاده
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی
خیالی، واهی، دمدمی، هوس باز، ذوقی، هوس امیز
خیالی، واهی، وهمی، تصوری، غیر واقعی
خیالی، خیال اندیش، خواب مانند، رویایی، خواب الود
خیالی، خیال اندیش، رویایی، الهامی، نظری، تصور غیر عملی، وابسته به دلایل نظری، رویابین
خیالی، اندیشناک، بافکر، متفکر، با ملاحظه
خیالی، اندیشناک، افسرده، متفکر، محزون، پکر، گرفتار غم
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
❌ خیالی
❌ موهوم
❌ فرضی
✅ پنداری
✅ پندارین
✅ پندارینه
✅ اِنگاشتی
✅ پنداشتی
✅ اندیشه ای
✅ افسانه ای
✅ ساختگی
✅ بَرساخته
✅ پوچ
✅ نااُستوار
✅ ناراست
✅ گمانی
✅ گمانیک
... [مشاهده متن کامل]
✅ گمانشی
✅ بی پایه
✅ دروغین
✅ انگارِشی
✅ بَراِنگاشتی
✅ خواب گون
✅ و . . .
❌ موهوم
❌ فرضی
✅ پنداری
✅ پندارین
✅ پندارینه
✅ اِنگاشتی
✅ پنداشتی
✅ اندیشه ای
✅ افسانه ای
✅ ساختگی
✅ بَرساخته
✅ پوچ
✅ نااُستوار
✅ ناراست
✅ گمانی
✅ گمانیک
... [مشاهده متن کامل]
✅ گمانشی
✅ بی پایه
✅ دروغین
✅ انگارِشی
✅ بَراِنگاشتی
✅ خواب گون
✅ و . . .
انگارشی، غیر واقعی ، غیر پنداری
رویایی
دنیای خیالی
فرضی
گمانشی
خیال= گمانش
خیالی = گمانشی
خیال= گمانش
خیالی = گمانشی
تخیلی_موهوم
فرضی ~ فانتزی