خیال کردن


مترادف خیال کردن: گمان کردن، پنداشتن، تصور کردن

برابر پارسی: پنداشتن، گمان کردن

معنی انگلیسی:
imagine, presume, think, to reflect, to think, to suppose, to take as if

لغت نامه دهخدا

خیال کردن. [ خ َ / خیا ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تصور کردن. ( ناظم الاطباء ). گمان بردن. || متصور شدن. متشکل شدن.

فرهنگ فارسی

تصور کردن گمان بردن

جدول کلمات

پنداشتن

مترادف ها

reckon (فعل)
شمردن، حساب پس دادن، فرض کردن، عقیده داشتن، خیال کردن، محسوب داشتن، روی چیزی حساب کردن، گمان کردن

suppose (فعل)
فرض کردن، انگاشتن، پنداشتن، خیال کردن، گمان کردن

deem (فعل)
فرض کردن، پنداشتن، عقیده داشتن، خیال کردن

guess (فعل)
تخمین زدن، فرض کردن، حدس زدن، خیال کردن

think (فعل)
عقیده داشتن، فکر کردن، اندیشیدن، خیال کردن، خیال داشتن، گمان کردن، فکر چیزی را کردن

فارسی به عربی

اعتقد

پیشنهاد کاربران

بپرس