خیال باز

لغت نامه دهخدا

خیال باز. [ خ َ / خیا ] ( نف مرکب ) کسی که تصور کاری را کند بدون آنکه آن کار را انجام دهد. خیال باف. ( ناظم الاطباء ). خیال ساز. آنکه فانوس خیال را بکار اندازد. ( یادداشت مؤلف ) :
بازیچه لعبت خیالت
زین چشم خیال بازگشتم.
سیدحسن غزنوی.
در پرده دل آمد دامن کشان خیالش
جان شد خیال بازی در پرده وصالش.
خاقانی.
به تبسم نهانی که زده بگریه من
مژه خیال بازم چه گهر که سفته امشب.
بابافغانی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کسی که تصور کاری را کند بدون آنکه آن کار را انجام دهد خیال باف .

مترادف ها

fancier (اسم)
خیال اندیش، خیال باف، خیال پرور، خیال پرست، خیال باز

فارسی به عربی

مربی الحیوانات

پیشنهاد کاربران

بپرس