خیال اندیش

لغت نامه دهخدا

خیال اندیش. [خ َ / خیا اَ ] ( نف مرکب ) اندیشنده به خیال. آنکه خیال های باطل برای آینده در سر می پروراند :
ای بسا گنج آکنان کنجکاو
کان خیال اندیش را شد ریش گاو.
مولوی.
یکی امروز کامران بینی
دیگری را دل از مجاهده ریش
روزکی چند باش تا بخورد
خاک مغز سر خیال اندیش.
سعدی ( گلستان ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنکه بسیار خیال کند کسی که غالبا بتخیل پردازد .

فرهنگ عمید

= خیالباف

مترادف ها

fancier (اسم)
خیال اندیش، خیال باف، خیال پرور، خیال پرست، خیال باز

daydreamer (اسم)
خیال اندیش، خیال باف، خیال پرور، خیال پرست

starry-eyed (صفت)
خیال اندیش، رویایی

airy-fairy (صفت)
خوش ریخت، خیال اندیش

astral (صفت)
خیال اندیش، شبیه ستاره، ستاره ای، علوی

wistful (صفت)
دقیق، مشتاق، خیال اندیش، ارزومند، در انتظار

dreamy (صفت)
خیالی، خیال اندیش، خواب مانند، رویایی، خواب الود

moony (صفت)
خیال اندیش، دیوانه، ماهواره

visionary (صفت)
خیالی، خیال اندیش، رویایی، الهامی، نظری، تصور غیر عملی، وابسته به دلایل نظری، رویابین

پیشنهاد کاربران

بپرس