خیال

/xiyAl/

مترادف خیال: توهم، گمان، وهم، پندار، پنداشت، تخیل، اندیشه، تصور، تفکر، فکر، مخیله، نقشه، سودا، وسواس، تصویر، تندیس، شبح، قصد، آهنگ، عزم، تصمیم

برابر پارسی: پندار، گمان

معنی انگلیسی:
fancy, ideal, imagination, nonentity, notion, phantasm, phantom, vision, hallucination, thought, reflection, intention

لغت نامه دهخدا

خیال. [ خ َ ] ( ع اِ ) پندار. ( منتهی الارب ) ( از تاج العروس ) ( از لسان العرب ) ( از اقرب الموارد ). وهم. ( ناظم الاطباء ). ظن. ( یادداشت مؤلف ). پندار و گمان. ( از آنندراج ) :
زنخدانی چون سیم وبر او از شبه خالی
دلم برد و مرا کرد ز اندیشه خیالی.
فرخی.
این چه خیالهاست که می بندد. ( تاریخ بیهقی ).
گر گهی باشد خیال و گاه نه
پس چه چیزی تو نگویی جز خیال.
ناصرخسرو.
بی گمان شو ز آنکه ناید حاصلی
زین سرای پر خیالت جز وبال.
ناصرخسرو.
دل ز بستان خیال او ببویی خرم است
مرغ زندانی تماشا برنتابد بیش از این.
خاقانی.
ز خاقانی خیالی ماند و آن نیز
مماناد ار بماند بی خیالت.
خاقانی.
از خیالی نامشان و ننگشان
وز خیالی صلح شان و جنگشان.
مولوی.
ای برتر از خیال و قیاس و گمان و وهم.
سعدی.
بیرون کن از دماغ خیال محال را
تا در سر سرت نشود صدهزار سر.
طغاتیمرخان.
- امثال :
خیال کردم خانم است .
خیال پلو چرب تره .
- به خیال افتادن ؛ بگمان افتادن. بوهم افتادن.
- به خیال انداختن ؛ کسی را دچار گمان و وهم کردن.
- در خیال افتادن ؛ به گمان افتادن. به وهم درآمدن : چون این خبر به امیرمحمود رسید در خیال افتاد و بدگمان شد هم بخوارزمشاه و هم بخانان ترکستان.( تاریخ بیهقی ).
چندگاه این خیال می سنجید
وین هنر دردلش نمی گنجید.
میرخسرو.
هوای پختگی داری کلاه فقر بر سر نه
که از تاج سرافرازان خیال خام می خیزد.
بیدل.
|| قوه ای است که حفظ می کند مدرکات حس مشترک را از صور محسوسات پس از نهان شدن ماده و قدما جای آنرا بطن اول دماغ دانند. ( یادداشت مؤلف ). نام قوتی است که نگاه میدارد چیزی را که قبول کرده است آنرا حس مشترک از صورتهای محسوسه اگر چه غائب شوند آن صورتهای محسوسه. ( غیاث اللغات ). در کشاف اصطلاحات فنون آمده است : نزد حکماء اطلاق میشود بر یکی از حواس خمسه باطنه و آن قوه ای است که نگاه میداردصور مرتسمه در آن هنگام که صور مزبور از حس باطن غیبت ورزیده باشد و محل آن در تجویف اول از تجاویف سه گانه دماغ است نزد جمهور اطباء و در شرح اشارات می گوید روح ریخته شده در بطن مقدم آلتی است مر حس مشترک و خیال را الا آنکه آنچه در مقدم این بطن یعنی تجویف اول واقع شده نسبت به حس مشترک اخص است و آنچه در مؤخر آن واقع گردیده نسبت بخیال اخص باشد و بر وجود خیال بدین نحو استدلال کرده که ما وقتی صورتی را مشاهده می کنیم پس از زمانی آن صورت را می بینیم فوراً صورتی که در آغاز دیده ایم در نظرمان مجسم کرده و محسوساً ادراک می کنیم که نوبت دیگر قبلاً این صورت را دیده ایم پس اگر این صورت در ذهن ما جای نگرفته بود نمی توانستیم حکم کنیم براینکه صورتی که در نوبت دوم دیده ایم عین همان صورتی است که در نوبت اول مشاهده کرده ایم. هو قوة تحفظ مایدرکه الحس المشترک من صور المحسوسات بعد غیبوبة الماده بحیث یشاهد الحس المشترک کلما التفت الیها فهو خزانة للحس المشترک و محله مؤخر البطن الاول من الدماغ. ( تعریفات جرجانی ). نزد قدمای از علماءالنفس یکی از حواس خمسه باطن است و کار او آن است که چون چیزی معلوم شود یا شخصی دیده شود بعد از آن خیال آن صورت در آنجا باشد چنانکه آن کس شهری را دیده باشد و از آن شهر بجای دیگر رفته هرگاه خواهد صورت آن شهر را مشاهده تواند کرد بی آنکه چشم آن شهر را ببیند پس کار خیال آن است که ادراک معانی کند از صورتها و خیال بحقیقت بر مثال کاتبی باشد که معانی از صورت جدا میکند یعنی تا کسی لفظی نگوید در سخن معنی حاصل نگردد و کاتب آن معنی را تواند بدیگری رسانیدن بی آنکه آن چیزها حاضر باشد ولیکن باید که چشم یا یکی از حواس ظاهر آنرا احساس کرده باشد. ( از مرآت المحققین شیخ محمود شبستری ) : بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

پندار، گمان، وهم، اخیله جمع
( اسم ) ۱ - گمان وهم . ۲ - صورتی که خواب دیده شود . ۳ - هر صورت که از ماده مجرد باشد مانند شئ در آینه . ۴ - قوه ایست که در موخر تجویف اول دماغ گذارده شده و صوری را که حس مشترک ادراک کرده است نگاه میدارد و مانند خزانه ایست برای حس مشترک و بدین قوه آن کسی که در زمانی دیده شده سپس غایت گردیده . حاضر و شناخته میشود . توضیح . هر گاه اشیائ با حواس مواجه باشند صورتی که از آنها در ذهن پیدا میشود احساس یا ادراک حسی خوانده میشود هر گاه با حواس مواجه نباشند صورت ذهنی آنها (( خیال ) ) یا (( تصور جزئی ) ) نام دارد . ( سیاسی . روان شناسی از لحاظ تربیت ۱۷۶ ) . تخیل جمع : اخیله خیالات . یا خیال مجرد . آن بود که خواطر نفسانی بر دل غلبه دارد و بغلب. آن روح از مطالغ. عالم غیب محجوب ماند پس در حال خواب یا واقعه آن خواطر قوی گردد و مخیله هر یک را کسوتی در پوشد و مشاهده افتد تا صور آن خواطر بعینها بی تصرف متخیله و تلبیس او مشاهده و مرئی افتد .
اسب سوار سوار فارس

فرهنگ معین

[ ع . ] (اِ. ) ۱ - گمان ، وهم . ۲ - آنچه که در خواب دیده شود. ۳ - یکی از حدود اسماعیلیان .

فرهنگ عمید

۱. صورتی که در خواب یا بیداری به ذهن آید، پندار، گمان، وهم.
۲. نیرویی که به وسیلۀ آن صورت هایی که در زمانی دیده شده در ذهن تجدید و احیا می شود.

دانشنامه عمومی

خیال (مجموعه تلویزیونی). خیال ( به انگلیسی: Reverie ) یک سریال تلویزیونی درام علمی تخیلی است که از تاریخ ۱۲ مه[ ۳] تا ۸ اوت ۲۰۱۸ بر روی شبکه ان بی سی پخش می شود. [ ۴] [ ۵] [ ۶] [ ۷]
در تاریخ ۶ نوامبر ۲۰۱۸، ان بی سی پس از یک فصل این سریال را لغو کرد. [ ۸]
سارا شاهی به عنوان مارا کینت ، یک رفتارشناس[ ۹]
دنیس هایزبرت به عنوان چارلی ونتانا، یک پلیس سابق و رئیس پیشین مارا[ ۱۰]
جسیکا لو به عنوان الکسیس بارت، یک برنامه نویس درونگرا و بنیانگذار اونیراتک[ ۱۱]
سندهیل رامامورتی به عنوان پل هوماند، دانشمند و توسعه دهنده نسخه ۲٫۰ خیال
کاترین موریس به عنوان مونیکا شاو، یک مقام وزارت دفاع با علاقه به استفاده از خیال برای اهداف دولت[ ۱۲]
• جان فلچر به عنوان الیور هیل، شریک سابق الکسیس در اونیراتک[ ۱۳]
• مادلین مک گراو به عنوان برایان، خواهرزاده مارا
سام یاگر به عنوان دکتر کریس کوندرا، یک درمانگر و نامزد مارا
عکس خیال (مجموعه تلویزیونی)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

(در لغت به معنی پندار و گمان) از قوای ذهن آدمی و از اصطلاحات صوفیانه، با چند کاربرد مختلف. گاه خیال را به نوعی محّل وصل عاشق و معشوق و حصول آنچه در عالم خارج حاصل نمی شود، دانسته اند. پناه بردن شماری از صوفیان به عالم خیال از همین باب است. در کاربردی دیگر، شماری از مشایخ، سالکان را به پرورش قوۀ خیال برای تجسّمِ وهمیِ کمالی، که درپی آن بوده اند، فرامی خوانده اند. به نظر اینان، چنانچه آن کمال، تصوّری روشن در وجود سالک پیدا می کرد، سیر او را برای وصول به آن کمال تسریع و حتّی تسهیل می کرد. گاه نیز همین اصطلاح مترادف با وهم، به معنیِ محلّی به کار رفته است که عارف، با جمع همّت، درپی پدیدآوردن آن بوده است. بدیهی است که پس از این پیدایش، آنچه در خیال عارف صورت می بسته، در عالم خارج وجود خارجی می پذیرفته است. محققان عالم خیال را با عالم مِثال مترادف انگاشته اند.

جدول کلمات

وهم

مترادف ها

illusion (اسم)
غلط، خیال، گول، خیال باطل، خیال واهی، خیال خام، حیله، وهم

fiction (اسم)
داستان، بهانه، خیال، اختراع، دروغ، وهم، افسانه، جعل، قصه

impression (اسم)
تاثیر، اثر، گمان، خیال، احساس، عقیده، ادراک، چاپ، خاطر، خاطره، نشان گذاری، جای مهر

vision (اسم)
بینایی، الهام، خیال، بصیرت، تصور، دید، وحی، منظره، رویا

apparition (اسم)
ظهور، خیال، شبح، تجسم، روح

deliberation (اسم)
مشورت، تامل، اندیشه، خیال، غور، شور، بررسی، سنجش

intention (اسم)
عمد، منظور، مقصود، مراد، قصد، خیال، مفهوم، فکر، تصمیم، عزم، عزیمت، غرض

guess (اسم)
حدس، گمان، خیال، تخمین، فرض، ظن

thought (اسم)
نظر، گمان، قصد، اندیشه، خیال، استدلال، عقیده، تفکر، فکر، خاطر، خاطره، پندار، سگال، چیز فکری

design (اسم)
قصد، خیال، زمینه، طرح، نقشه، تدبیر، طراح ریزی

fancy (اسم)
خیال، هوس، تصور، وهم، قوه مخیله، پنداره

idea (اسم)
معنی، اگاهی، مراد، گمان، نیت، اندیشه، خیال، فکر، تصور، انگاره، خاطر، طرز تفکر، طرز فکر، خاطره، نقشه کار

notion (اسم)
اندیشه، خیال، عقیده، ادراک، مفهوم، فکر، تصور، خاطر، خاطره، نظریه، پندار

imagination (اسم)
خیال، انگاشت، ابتکار، تصور، فانتزی، پنداره، تو هم، تخیل

phantom (اسم)
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده

ghost (اسم)
خیال، شبح، روح، جان، ظاهر فریبنده، تجسم روح

mind (اسم)
سامان، خیال، خرد، ضمیر، مشعر، خاطر، عقل، ذهن

meditation (اسم)
اندیشه، خیال، مراقبت، تفکر، تعمق، عبادت

plan (اسم)
اندیشه، خیال، برنامه، طرح، نقشه، تدبیر

whim (اسم)
خیال، هوس، علاقه دمدمی، وهم، پنداره، وسواس، تلون مزاج، تغییر ناگهانی، هوی و هوس

whim-wham (اسم)
خیال، هوس، علاقه دمدمی، وسواس، هوا و هوس، شییء یا چیز هوس انگیز و خیالی

reverie (اسم)
خیال، خیال اندیشی

cogitation (اسم)
خیال، اندیشه و تفکر

hallucination (اسم)
خیال، تجسم، اغفال، وهم، خطای حس، تو هم

figment (اسم)
خیال، اختراع، وهم، افسانه، سخن جعلی

dream (اسم)
خیال، خواب

simulacrum (اسم)
خیال، شبح، تمثال، صورت خیالی، نمودناک، شباهت وهمی، شباهت ریایی، شباهت تصنعی

spectrum (اسم)
بینایی، خیال، شبح، منظر، طیف، رنگ های مریی در طیف بین

fantom (اسم)
خیال، شبح، روح، منظر، ظاهر فریبنده

speculation (اسم)
خیال، فکر، احتکار، تفکر و تعمق، زمین خواری، سفته بای

phantasma (اسم)
خیال، شبح، روح، چشم بندی

wraith (اسم)
خیال، شبح، روح، روح مرده کمی قبل یا پس از مرگ

فارسی به عربی

انطباع , تصمیم , خطة , خیال , خیالی , رویة , شبح , ظهور , عقل , عقیدة , فکر , فکرة , قصة , مرح , نزوة , نیة , هلوسة , هوی ، اِدَّعاءٌ

پیشنهاد کاربران

ایرانیست و از خُل ساخته شده
با من همراه باشید
به واژه شهر از نوشته های بنده ( عارف طاهری ) بروید تا ببینید چرا حرارت از شرارت امده و شده گرما
شراره - = شر اره ( بیار = > آر => آره ) پس شراره شده اتش ( توافق شده شراره شود آإتش چون زبان یک پدیده توافقی می باشد )
...
[مشاهده متن کامل]

پس از آن جا که #شهر را اگر بروید بخوانید متوجه میشوید برای شور و تندی ناشی از آتش دیگر نمیتوانستند از واژه هایی که هر یک به یک نمادی توافق و استفاده شد بهره ببرند واژه حرارت از شرارت زاییده شد و به گرما ( اثر ناشی از تکاپو و جاری و ساری بودن ) اطلاق شد.
از نشانه های دیگر اینکه حرارت نمیتواند جر این باشد اینست که حُر دو واجی میباشد و دو واجی ها ریشه ایرانی دارند
نشانه دیگر اینست که واژه حریر را داریم که به نازکی اشاره دارد - نازکی چیزی که اثر مقابلش گرماست
نشانه دیگر اینست که واژه هِل / هلهله را داریم که از پِل / پِلپِل آمده و در پِلاپِل ( فلافل امروزی ) یعنی تند و گرم و اصلا خود فلفل همان پِلپِل بوده پس فهمیدیم هلهله از پلپله آمده و خود هِل از پِل یا فِل پس هریر میتواند همان هلیل باشد و باز از همینروست که واژه خلیل / خیلی /خیل / خُل میشود زیاد یا همان تند و برای همین هست که به کسی که زیاد میداند میگویند خُل شده ( یعنی از روی زیادی دانستن گیج شده ) ببینید چطوره زبان ساخته شده شگفت زده میشوید
امروزه به خیل گروه میگویند یعنی تعداد زیاد که باز هم گپ و گفت مرا می رساند
خیلی = زیاد
خیل = گروه
خیال = انچه در ما جمع شده ( انباشت فکری )
همچنین واژه خلاء که بسیاری خالی / مخیله / تخیل / اخلال ( مثلا میانه ) / تخیل / و خیالی که بدان پرداخته شد از همین خل ساخته شده اند
خیال پردازی یعنی زیاد پردازی ؛ جالب اینکه در زبان فارسی به فکر کردن - - > اندیشیدن گفته شده و اند ایش تن ( مانند اندیشه ) = ( اند = and نشانه ضریب بستن در زبان لاتین برابر واو = و در
زبان های ایرانی جهت ضریب بستن و شدت دادن ؛ حتی ضریب = and میشود ) خیلی ایش ( برابر ویش / wish / وست / خوست / خواست / بیش که نشانه ازدیاد و بیشتر خواستن را دارد ) => فکر کردن = اندیشیدن یعنی زیاد خواستن ؛ از طرفی واژه پند یا پندار را داریم که پند همان fan است . فن یا هوادار در پنکه نیز وجود دارد . در پنچر شدن و پنجره نیز وجود دارد که همگی به هوا اشاره دارند => پندار یعنی هواداشتن ؛ اینکه میگن هوا برت داشت یعنی فکر و خیال و هوا بسرت زد ؛ از همینرو همچنان در اشعار ایرانی در هوای تو بودن = ارزو و فکر تو را داشتن و همچنین در زبان کردی به ارزو هیوا گفته میشود که همان هوای فارسی است => خلا و شاخات بدست آمده از آن همانند مثال هایی که زده شد به دو چیز اشاره دارد
1 - هوا / فضا
2 - آرزو / خواست / بیشتر / خیلی / فکر کردن /اندیشیدن / پنداشتن و . . .
=> خالی = هوایی یعنی چیزی که درش هوا و باد است نه چیز دیگه ؛ امروزه واژه باد و بروت نشانه خالی بندی میباشد و همه اینها نشان دهند درستی گفتار بنده است.

خیال: همتای پارسی این واژه ی عربی، این است:
ویمس vimes ( مانوی )
بی خیال: بدون تخیل و تصویر
بی خیالش مباد منظرِ چشم
زآن که این گوشه جایِ خلوتِ اوست، حافظ
تصویر خیال و چهره محبوب از برابر دیدگانم دور مباد،
- زیرااین گوشه خلوت، سرای اوست ( جایگاه کس دیگری نیست ) .
خیال به معنی اندیشه، نیت، قصد و غرض، هدف.
واژه خیال
معادل ابجد 641
تعداد حروف 4
تلفظ xiyāl
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی: خَیال]
مختصات ( اِ. )
آواشناسی xiyAl
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

خیال اصفهانی : میرزا غیاث الدّین احمد متخلّص به �خیال� فرزند صدرالدّین محمّد بن میرزا عبدالحسیب علوی عاملی، عالم فاضل ادیب شاعر، در اصفهان نزد عدّه ای از علمای اعلام ازجمله آقا جمال الدّین محمّد خوانساری تحصیل نمود، و به افتخار دامادی ایشان نائل آمد. در حسن اخلاق، یگانه آفاق بود. وی هفت بندی سروده که ظهیرالدّین علی تفرشی بر آن تقریظ نگاشته بود. وی سرانجام در سال 1134ق ( یک سال پس از وفات عموی دانشمندش میرمحمّداشرف ) در اصفهان وفات یافت. رضاقلی خان هدایت در تألیفات خود، به اشتباه، نام او را غیاث الدّین محمّد نوشته، حال آن که احمد صحیح است. این شعر از او است:
...
[مشاهده متن کامل]

شمع می داند به شب ها لخت پروانه را
قدر عاشق را کسی داند که داغش بر دل است
( * منبع : اعلام اصفهان ج ۱ ص ۴۶۵ )

به نگر میرسید واژه خیال از خیل و سیل فارسی آمده و واژه خیل یا خیلی به انبوهی اشاره دارد یعنی انچه که بسیار است که امروزه به طور چکیده به خیال ذهنی خیال میگویند در ریختی که خیال به هر چیزی که بسیار باشد گفته می شود / گویا فارسیست و واژه های مخیله / تخیل و . . . . از آن ریشه گرفته ( خیل )
...
[مشاهده متن کامل]

زوددن آن اشتباه بزرگیست

من چه می بستم خیال و آن چه بود
درک سستم سست نقشی می نمود
مولوی
Fiction
● خیال: تفکّر بی هدف و نامنظّمی که منشأ آن نامعلوم است.
سودا
در کنار واژه های پرکاربردِ ( رایج ) پندار، پنداشت و گمان که هر کدام در جایی، برابر واژه ی �خیال� هستند، واژه ی �سودا� یا همانا �پندار پوچ� در برخی باره ها، بهترین جایگزین �خیال� است, مانند نمونه ی زیر:
سودای ( خیالِ پوچِ ) خوبی ها درمان بدی ها نیست.

توهم، گمان، وهم، پندار، پنداشت، تخیل، اندیشه، تصور، تفکر، فکر، مخیله، نقشه، سودا، وسواس، تصویر، تندیس، شبح، قصد، آهنگ، عزم، تصمیم
( خیال ) به معنای گمان و به نظر رسیدن است و کلمه خَیل به معنای اسب است و وجه اشتراکش با خیال به معنای تخیل و گمان به این معناست انگار اسب موقع راه رفتن نوعی تصور و گمان وجود دارد مبنی بر این که اسب با تکبر و خود بینی راه می رود و این راه رفتن هنگام تربیت یافتن و یورتمه رفتن اسب بیشتر به چشم می خورد.
قوه ی متخیله خیال می کند و اصلا کمال این قوه خیال کردن است و خیال آن است که می توان تصور کرد لیکن تصوری بدون مرز و همان طور که گفته شد دارای تصویر است مثلا سیمرغ در خیال انسان مانند مرغی تصور می شود . با وهم متفاوت است .
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس