خیارگان

لغت نامه دهخدا

خیارگان. [ رَ / رِ ] ( اِ ) برگزیدگان. منتخبان :
خیارگان صف پیل آن سپه بگرفت
نفایگان را پی کرد و خسته کرد و نزار.
فرخی.

پیشنهاد کاربران

بپرس