خی وان

لغت نامه دهخدا

خیوان. [ خ َ ] ( اِخ ) پدر صالح است. رجوع به صالح بن خیوان بن خالد شود.

خیوان. [ خ َ ]( اِخ ) نام شهریست بیمن و گویند بت معروف یعوق در قریه ای موسوم به خیوان بوده است. ( از معجم البلدان ).

گویش مازنی

/Khi vaan/ نگاه دارنده ی خوک

پیشنهاد کاربران

بپرس