چو این پیل شد خسته در دام او
سواران خپه در خم خام او.
حکیم اسدی ( از فرهنگ جهانگیری ).
دهر گردنده بدین پیسه رسن پوراخپه خواهدت همی کرد خبرداری.
ناصرخسرو.
خپه گشتم دهن و حلق فزونست چو نای وز سر ناله سما نیز چو نایید همه.
خاقانی.
به آب اندر خپه گشتن چو ماهی.نظامی ( از فرهنگ جهانگیری ).
|| نوعی بیماری است و عربان آنرا خُناق میگویند. ( یادداشت بخط مؤلف ).