عالم شهر همین خواهد لیکن بزبان
بنگوید چو من خویله دیوانه خر.
فرخی.
من بدان یک دو ژاژ او خرسنداو در آن خویله ریش و من درخند.
سنائی ( کارنامه بلخ ).
من از خویله در سبلت افکنده بادی چو در ریش خشک از ملاقات شانه.
انوری.
ورها؛ زن خویله. رعنا؛ زن خویله. ( مهذب الاسماء ). ثکثکة؛ زن خویله. تراتیر؛ دختران خویله. ( منتهی الارب ).