خویشتن سوز. [ خوی / خی ت َ ] ( نف مرکب ) خودسوزنده. آنکه خود را سوزاند. سوزنده خویشتن : لیلی نه که صبح گیتی افروزمجنون نه که شمع خویشتن سوز.نظامی ( لیلی و مجنون ص 68 ).میریخت سرشگ دیده تاروزماننده شمع خویشتن سوز.نظامی.که من خود چون چراغم خویشتن سوز.نظامی.