خویشتن داری

/xiStandAri/

مترادف خویشتن داری: اجتناب، بردباری، خودداری، شکیبایی، اتقاء، پرهیز، پرهیزگاری، ورع

معنی انگلیسی:
continence, inhibition, mortification, self-control, self-denial, self-restraint, stoically, stoicism, temperance, abstinence, restraint

لغت نامه دهخدا

خویشتن داری. [ خوی / خی ت َ ] ( حامص مرکب ) عفاف. زهد. کف نفس. حلم. بردباری. تمالک نفس. خودداری از شهوات. پرهیز. پرهیزکاری. تماسک نفس. ورع. ( یادداشت مؤلف ) : و بسلام کس نرفتی و کس را نزدیک خود نگذاشتی و با کسی نیامیختی... و هم برین خویشتن داری و عزّ گذشته شد. ( تاریخ بیهقی ). چنان آمد [ خواجه بونصر ] که بایست و در دیوان رسالت بماند بخرد و خویشتن داری که داشت. ( تاریخ بیهقی ). و سخت جوان بود اما بخرد و خویشتن دار و امروز همان خویشتن داری را با قناعت پیش گرفته. ( تاریخ بیهقی ). ابوطالب تبانی که از اکابر تبانیان بود و یگانه در فضل و ورع و خویشتن داری. ( تاریخ بیهقی ). و پدرش صلاح الدین المظفر صدری بود بزرگ و محتشم...صفحه ظاهرش بفرزند صلاح و سداد متحلی و صره سینه اش بنقود دیانت و خویشتن داری ممتلی. ( المضاف الی بدایعالازمان ). ابوالمعالی امانتی عالم و واعظ و مفتی و مقری بوده و خویشتن داری او ظاهر است. ( کتاب النقض ).
و آن کنیزک ز ناز و عیاری
در ثنا کرد خویشتن داری.
نظامی.
گرچه زان ترک دید عیاری
همچنان کرد خویشتن داری.
نظامی.
گفتم این گه گه نمودن روی جباری بود
گفت قدر مردم اندر خویشتن داری بود.
هروی.
|| مضایقه. دریغ. ( یادداشت مؤلف ) : هرچند که این بنده استعفا نمود و گفت که مرا قابلیت و استعداد این شغل نیست قبول نکرد و عفو نفرمود و حمل بر خویشتن داری و تقصیر خدمت کرد. ( تاریخ قم ). || لجاجت. || حمایت و حراست از خود. ( ناظم الاطباء ). صیانت نفس. پرهیز از آفات ، اِحتِماء. تَحَفﱡظ. احتراز. احتراس. ( یادداشت مؤلف ). || تن پروری. ( ناظم الاطباء ).
- خویشتن داری کردن ؛ کف نفس کردن. تزهد کردن. ورع داشتن. عفیف بودن. خودداری ازشهوات کردن. عفاف ورزیدن. تماسک نفس کردن. تمالک نفس کردن. ( یادداشت مؤلف ).
- || حفظ و حراست خود از ناملایمات کردن. خود را از ناراحتیها بر کنار کشیدن. ( یادداشت مؤلف ) : و طریق دوم [ دفع مضرت اعراض نفسانی ] آن است که مردم قدر خویش را بزرگ دارد و همت بلند دارد و بتکلیف آید و هرچه بیش از شادی و لذت و از اندوه و ترس خویشتن داری کند. ( ذخیره ٔخوارزمشاهی ).
- || تن پروردن. تن پروری کردن. کنایه از راحتی کردن. خود را به دردسر نینداختن. راحتی گزیدن.
- || لجاجت کردن.( از ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

عمل و حالت خویشتن دار
عفاف زهد

فرهنگ معین

( ~. ) (حامص . ) نک خودداری .

فرهنگستان زبان و ادب

{abstinence} [اعتیاد، روان شناسی] عملکرد مشاور یا درمانگر در خودداری از گفت وگو و تعامل مهارنشده (uninhibited ) با فرد مُراجع

مترادف ها

continence (اسم)
پرهیزگاری، خودداری، پاکدامنی، خویشتن داری

پیشنهاد کاربران

خویشتن داری یعنی اینکه به خودت مسلط بشی و اجازه ندی احساسات ( خصوصاً خشم و نفرت و انتقام جویی ) بر تو چیره شوند و به سبب آن کارهایی را انجام دهی که شایسته نیست و برای دو طرف ماجرا ضررهایی در پیش میتواند داشته باشد. البته خویشتن داری در باب مسأله ی جنسی هم بکار میاد. یعنی اینکه جلوی خودت را بگیری و سمت برطرف سازی نیاز جنسی از راه آمیزش نری ( سرکوب نیاز جنسی و حفظ عفت ) .
...
[مشاهده متن کامل]

در انگلیسی خویشتن داری چی میشه؟
Continence : توانایی نگه داشتن ادرار در مثانه که تقریباً همه ی افراد با پشت سر گذاشتن دوران کودکی به آن مسلط میشوند. صفتش هم میشه Continent.
Self - restraint : کنترل احساسات و رفتار خود ( البته گاهی بدون Self میاد، دقیقاً با همون معنی )
Self - Control : تسلط بر خود
Abstinence : خویشتنداری ( از انجام کار لذت بخش، به خصوص سکس )

صیانت
متانت
خویشتن داری توانایی مدیریت رفتار و مهارکردن هیجان است. زمانی که فرد در تقابل یک مزیت کوتاه مدت با یک مزیت بلندمدت قرار می گیرد و مزیت بلندمدت را انتخاب می کند, در واقع خویشتن داری نموده.
واژه ای بسیار زیبا و با معنی گسترده ، یعنی خویش یا خود را نگه داشتن از آنچه از نباید ها یا نخواسته ها
تماسک
کف نفس
Exercise restraint
composure
احتراز.

بپرس