خویشتن بین


مترادف خویشتن بین: خودبین، خودستا، خودنگر، متکبر، معجب، مغرور

لغت نامه دهخدا

خویشتن بین. [ خوی / خی ت َ ] ( نف مرکب ) کسی که خود را بزرگ و مهم داند. ( از ناظم الاطباء ). متکبر. مُعجِب. مُختال. فَخور. خودپسند. ( یادداشت مؤلف ). خودبین :
خویشتن بین و بت پرست یکیست.
سنائی.
وانکس کو نیست خویشتن بین
معصوم خدای بین شمارش.
خاقانی.
مبین درآینه چین ای بت چین
که باشد خویشتن بین خویشتن بین.
نظامی.
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی ازخویشتن بین مخواه.
سعدی.

فرهنگ فارسی

(صفت ) آنکه پیوسته بخود میبالد خودبین.

فرهنگ عمید

= خودبین

پیشنهاد کاربران

بپرس