خویشتن بیزار. [ خوی / خی ت َ ] ( ص مرکب ) از خود آزرده و متنفر. ( ناظم الاطباء ) : به نکته گیری ناموس روستایی طبعبلب گزیدن و افسوس خویشتن بیزار.عرفی ( از آنندراج ).