خویش دان. [ خوی / خی ] ( نف مرکب ) خودشناس. ( یادداشت مؤلف ) : بمرواندر بسی دیدم جوانان دلیران جهان کشورستانان ببالا همچو سرو جویباری بچهره همچو باغ نوبهاری از ایشان شیرمردی خویش دانی است کجا در هر هنر گویی جهانیست.( ویس و رامین ).