خویش بین. [ خوی / خی ] ( نف مرکب ) متکبر. صاحب نخوت. ( یادداشت مؤلف ). کنایه از مغرور و متکبر. ( آنندراج ). خویشتن بین : گرچه شیری چون روی ره بی دلیل خویش بین و در ضلالی و ذلیل.
مولوی.
پرده ز رخ برمگیر تا نشوم خودپرست آینه را برمدار تا نشوی خویش بین.
سلمان ساوجی.
فرهنگ فارسی
متکبر صاحب نخوت کنایه از مغرور و متکبر .
فرهنگ عمید
= خودبین: خویش بین چون از کسی جرمی بدید / آتشی در وی ز دوزخ شد پدید (مولوی: ۱۶۹ ).