خویدوده

پیشنهاد کاربران

خویدوده یا خوه دوده ( پارسی میانه:خوئیتوک دس ) و نگارش اوستایی آن «خوئیتودات» ( xᵛaētuuadaθa ) مفهومی در دین زرتشتی برای اشاره به گونه ای از ازدواج پسندیده خوب است. دربارهٔ شیوهٔ این ازدواج میان پژوهشگران و اوستاشناسان اختلاف دیدگاه وجود دارد که منظور از خویدوده ازدواج با خویشان نزدیک مانند عموزادگان است یا منظور ازدواج با محارم مانند خواهر و مادر است.
...
[مشاهده متن کامل]

علیرضا شاهپور شهبازی و علی اکبر جعفری معتقدند از آنجا که به گفته آن ها در منابع کهن مانند گاتها و اوستا معنایی از ازدواج با محارم راجع به خویدوده وجود ندارد، و البته در منابع بعدی همچون دینکرد و اَرداویراف نامه و تفاسیر موبدان که مربوط به اواخر دوره ساسانی می باشد از ازدواج با محارم سخن به میان آمده است، و همین طور زرتشتیان حال حاضر چنین معنایی را قبول ندارند و خویدوده را ازدواج با خویشان نزدیک مانند عموزادگان می دانند باعث شده که محققان خویدوده را ازدواج با خویشاوندان نزدیک بدانند که در اواخر دورهٔ ساسانی معنای ازدواج با محارم در آن رسوخ کرده است.
پرودز شروو این چنین نقل می کند: گفته می شود خویدوده در متون فارسی میانه ( پهلوی ) به اتحادهای مبتنی بر ازدواج پدر و دختر، مادر و پسر، یا برادر و خواهر ( زناشویی با محارم خانوادهٔ هسته ای ) اشاره می کند و یکی از مقدس ترین اعمال ممکن است. معنی و کاربرد لفظ اوستایی واضح نیست.
روشن نیست خویدوده در ایران ساسانی و پیش از آن، خصوصاً بیرون از خانواده های سلطنتی و اشراف ( «زناشویی با محارم دودمانی» ) و شاید، روحانیون رواج داشته است و این که رسوم نسبت داده شده به آن می تواند مشخصهٔ عمومی جمعیت باشد یا نه. به هر حال، شواهد متعلق به دورا اروپوس در ترکیب با منابع یهودی و مسیحی که از موارد واقعی در دوره ساسانیان یاد می کند، شواهد متون زرتشتی را تقویت می کند. در ادبیات زرتشتی پسا ساسانی از خویدوده برای اشاره به ازدواج بین عموزادگان استفاده می شود که همواره نسبتاً رایج بوده است. وقتی انکتیل دوپرون پارسیان را در میانهٔ قرن هجدهم دید به او گفته شد این لفظ برای ازدواج عموزادگان به کار می رود، در بین آنان ازدواج خارج از خانواده بسی نادر بود. ازدواج بین عموزادگان ( که در بهشت پیوند می شد ) رایج و طبیعی بود ولی ازدواج با محارم غیرقانونی بود.

خویدوده
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/خویدوده
سوء تعبیر. . . . . . . .
به نوشته شاپور شهبازی، خَویدوده به معنی ازدواج با محارم بکار رفته در واقع معنای �ازدواج با خویشاوندان� می داده، که بر اثر سوء تعبیر واژه های معادل �دختر� و �خویش� و �خواهر�، به ازدواج با محارم تفسیر شده و مایه گمراهی مورخان یونانی و رومی و ارمنی و مسیحی و اسلامی و حتی زرتشتی گردیده است.
...
[مشاهده متن کامل]

انسان در طول تاریخ پیدایش خود روی کره زمین تاکنون و در آینده در بطن این واقعیت و طبیعت از راه شناخت حسی و تجربی با تصویر پدیده واقعی زیر مواجه بوده و می باشد :
تولد - زندگی - مرگ.
اما تاکنون با تصویر پدیده دیگری به شکل زیر بخوبی آشنا نشده است و اگر هم بویی از آن به مشام ش رسیده بوده باشد، نتوانسته است که اثرات آن رایحه را بر روی فعالیت های قوای ادراکی فهم و عقل خویش بطور روشن و حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی و واقعیت محض ( ظاهر و باطن این واقعیت و طبیعت ) فهم و درک نماید :
...
[مشاهده متن کامل]

مرگ - زندگی - تولد.
در این تصویر یک نوع زندگی دیگری هم وجود دارد که بر عکس زندگی دنیوی بجای تولد با مرگ آغاز و در آخر بجای مرگ با تولد به پایان میرسد.
این حقیقت ژرف و بنیادی بصورت راز و معنا در پشت پرده ظاهر گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان نهفته شده و در طول تاریخ تاکنون ، آن راز و معنا کشف نگردیده و به روش علمی شرح و توضیح داده نشده اند.
چنین حقیقتی به این روشنی در کتاب قوم یهود یعنی تورا ( تورات ) بهمراه ملحقات آن تحت عنوان عهد یا وصیت نامه قدیم و در وِدا های چهارگانه و اُپانی شادهای چندگانه هندوان و بودائیان و در اوستای ایرانیان و در ایوان گِلی های چهارگانه ( اناجیل اربعه ) مسیحیان بهمراه ملحقات آن تحت عنوان عهد یا وصیت نامه نو یا جدید و در بی بِل یا بای بِل یعنی عهد یا وصیت نامه قدیم و جدید روی هم در یک جلد یافت نمی شود. آیه های قرآنی هم در پیرامون برپایی قیامت های انفرادی - صغرایی پس از مرگ و زندگی برزخی بهمراه پاداش ها و عذاب های موقت بهشتی و جهنمی در باغچه های بهشتی و گودال های جهنمی تا زمان برپایی قیامت جمعی - کبرایی، بیان کننده آن راز و معنای نهفته در پشت پرده ظاهر گردونه مهر و چرخه تولد و مرگ بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت نمی باشند بلکه یک نوع شرح و توضیح تخیلی - توهمی آن .
واژه اوستائی جم در اصل و ریشه به معنای روش نبوده است بلکه یک سوال به شکل زیر : چه ام. به معنای من چه هستم ؛ این و آن چه هستند ؟ پاسخ گوئی به این سوالات بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت خارج از توان معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی و آئینی و معارف حاصل از استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات شوقانی و ذوقانی عرفانی و جمع این معارف روی همدیگر می باشد . و جواب همین سوال به شکل نوتر آن یعنی ؛ من از کجا آمده ام ، اینجا چه کار می کنم، سرانجام من چست، به کجا خواهم رفت؟ در هیچکدام از کتب آئینی و دینی بطور حقیقی و منطبق بر واقعیت یافت نمی شود بلکه فقط بطور خیالی - ابهامی - اوهامی و تهی از حقیقت و بریده از واقعیت.
گردونه مهر ایرانیان و چرخه تولد و مرگ هندوان در اصل و ریشه به این حقیقت ژرف و بنیادی اشاره داشته و دارد که عشق و زندگی انسانی بصورت خطی و پیوسته جاودانه نمی باشد ( یعنی یک بار متولد شدن و دیگر نمردن ) بلکه منقطع و ناپیوسته و دایره وار و پشت سر هم و در طول همدیگر و هربار در یک مدار برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین به شکل وادی به وادی ؛ منزل به منزل ؛ پله به پله و یا ایستگاه به ایستگاه، تا رسیدن یا بازگشتن انسان بهمراه تار و پود های کثیر و فراوان و گوناگون و مفید همین واقعیت و طبیعت و کیهان ( و نه مثل آدم و حوای دینی به مثابه تافته هائی جدا بافته از آن ) در پایان این حرکت کلی و راه و سفر بسیار طولانی به حالت آفرینش اولیه یا بنیادین و یا آغازین در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین. و این راه از طریق گردش یا چرخه دایره وار وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان صورت می پذیرد و نه از طریقه های دیگری از قبیل آمدن آدم و حوا از بیرون بدرون این دنیا پس از جدایی و طرد و رانده شدن آنان از باغ بهشت و آسمان و پیشگاه بیکران خداوند متعال و باز گشت شان از طریق قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی بهنگام فرا رسیدن لحظه مرگ و صعود و معراج آن در قالبی مثالی به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر و یا از طریق گردش حلول روان یا تناسخ ( دو نوع تناسخ کاملا متفاوت از دیدگاه هندوان و مصریان ) و یا مهاجرت و آمد و رفت ( ایاب و ذهاب ) روان بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت در بالا و عالم محسوسات یا طبیعت در پائین از دیدگاه افلاطون و یا از طریق گردش چرخه متافیزیکی ارسطو به شکل ماقبل - طبیعت - مابعد و یا بصورت ایده ها - محسوسات - ایده ها در یک جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از نوع جهان ارسطویی و یا از راه پریدن جان از قفس تنگ خاکی و پراوز عجولانه آن از جهان فانی بسوی جهان باقی و پیوستن آن در آنجا به جان جانان از دیدگاه ادیبان و شاعران و عارفان پارسی و فارسی زبان. سر انجام حاجی آقا حاجیه خانم را همراه با دلی پر از غم و اندوه ژرف در این دنیای فانی تنها گذاشت و بسوی جهان باقی شتافت و در اینجا روحش شاد و روانش آرام و جانش پیاده در آن دنیا در رکاب جان جانان باد انشاء الله.
دو جهان مادی و معنوی زرتشت ( مینوی و مانوی ) و دو عالم دینی ؛ یکی غیب و امر و ملکوت در بالا و اعلا و دیگری شهود و خلق و مِلک در پائین و اسفل، یکی می باشند و در هم اجین اند به شکل ظاهر و باطن یا بیرون و درون و جدا از هم وجود ندارند و خداوند متعال فقط صاحب یا مالک این دو عالم نمی باشد بلکه در عین واحد، خود آنها هم می باشد.
نتیجه کلی اینکه خدای آئینی و دینی فقط یک لفظ یا واژه و یا کلمه در زبان و ادبیات و یک مفهوم و یک ایده انتزاعی در فهم و عقل محدود و ناقص انسان از باستان تاکنون بیش نبوده و نمی باشد. اما خدای حقیقی از دیدگاه علمی همین واقعیت و طبیعت و کیهان است، هم ظاهر و هم باطن آن. هوالظاهر و الباطن ؛ هوالاول ؛ هوالوسط ؛ هوالآخر.

به ازدواج با محارم در زرتشتیان خویددوده می گویند البته بنا بر نظر برخی مورخان خویدوده به معنای ازدواج با خویشاوندان نزدیک ( غیر محرم ) مثل دخترعمو یا دختر حاله است نه محارم
خلاصه مطلب :
الف - هرفرد انسانی تنها دارای یک میل جنسی نمی باشد بلکه پنج تا که چهارتا از آنها فرعی و مخفی و پنهانی اند و یکی از آنها اصلی و آشکار و ظاهری. بر اساس این امیال پنجگانه جنسی ، هرفرد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی به شکل《 یا مرد و یا زن 》 نمی باشد بلکه پنج سرنوشت جنسی مختلف و گوناگون . برای اثبات این ادعای علمی هیچ منبع دیگری در طبیعت یا کیهان در اختیار ما انسان ها قرار نگرفته است غیر از کان یا معدن وجود تک تک خود ما افراد انسانی.
...
[مشاهده متن کامل]

ب - افراد انسانی تنها دارای یک من یا خود و یا یک نفس مجرد نمی باشند بلکه ده تا من یا خود و یا نفس مجرد. در عالم واقعی - عینی - شهودی فعلی فقط یکی از نفوس دهگانه بصورت منِ تجربی یا فِنومِنی ( phenomen ) به ظهور رسیده و پدیدار گشته است و در طول عمر کالبد یا سرای خود شاهد گذر زمان و محیط بیرونی و حیات و زندگی و تجربه یکی از سرنوشت های جنسی پنجگانه می باشد. نُه نفس دیگر در وجود هرفرد انسانی بصورت استعلائی یا بالقوه و یا به ظهور نرسیده و پدیدار نگشته یا نومِنی ( noumen ) موجود اند و در انتظار به ظهور رسیدن و پدیدار گشتن می باشند.
نفوس دهگانه افراد انسانی برای ظهورات متوالی خود و تجربه سرنوشت های جنسی پنجگانه و ارضای امیال جنسی پنجگانه به ده عالم و یا پنج عالم نیاز ندارند بلکه به هفت عالم بهمراه هفت آسمان و زمین و هفت وادی تکوین و هفت شهر عشق کیهانی. عوالم و آسمان ها و زمین ها و وادی های تکوین هفتگانه و هفت شهر عشق از طریق چرخه یا گردش وقوع هفت مه بانگ متوالی بر اثر نوسانات باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان هرکدام به ترتیب و نوبه خاص و ویژه خویش و پشت سر هم در فواصل زمانی کاملا معین و از پیش تعیین شده ( همیشه برابر با طول عمر کلی کیهان یعنی فاصله زمانی بین وقوع دو مه بانگ متوالی ) با نظمی مطلق در چهارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس مفاد و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن به ظهور میرسند و عمر خودرا سپری می نمایند و آنهم هرکدام با درجات مختلف تکاملی بین دو سر حد؛ یکی نهایت نقصان و دیگری نهایت کمال ایده آل و این دو سرحد در طول سفر بینهایت همیشه محصور و محدودخواهند بود بین نظام های احسن آفرینش مبداء و معاد و پس از آن بین نظام های احسن آفرینش معادهای متوالی و بیشمار.
این حقیقت بصورت معنا در پشت پرده مراسم چیدن سفره یا میز هفت سین خود ما ایرانیان بهنگام بر پایی جشن باستانی عید نوروز و در پشت پرده زنجیره تولد و مرگ هندوان ( به زبان سانسکریت : samsara با تلفظ اصلی سَم سَرا و به زبان تمثیل به معنای سرا یا خانه زهر و یا درد و رنج ) نهفته و تاکنون کشف نشده و به شهود رسانده نشده است. در پشت پرده مراسم چیدن سفره یا میز هفت یک باور و یا یک جهان بینی هستی یا وجود شناسانه نهفته است و آن اینکه از دیدگاه قوم فرا باستانی میترائی ( در اعصار غار نشینی و امرار معاش از طریق شکار ) که آفریننده این مراسم بوده اند، حرف سین حرف اول هفت شئی یا چیز نبوده است بلکه حرف اول واژه سامان به معنای نظم و زندگی بوده است. آن قوم به هفت سامان یا نظم کیهانی و هفت نوع زندگی انسانی باور داشته اند. اما از آنجاییکه به نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای کیهان یا جهان، علم و آگاهی نداشته اند، آن هفت سامان را همزمان موجود و بصورت طبقه بر طبقه و یا محیط و محاط پنداشته اند و برای انسان در هر طبقه به یک حیات یا زندگی دیگری باور داشته اند. هندوان هم چون به نوسانات کیهانی علم و آگاهی نداشته اند، کشف بزرگ خودرا یعنی زنجیره تولد و مرگ را از طریق حلول روان شرح و توضیح داده اند. اما بودا به حلول روان باور نداشته و تکرار تولد و مرگ را فقط در چهارچوب زنجیره علت و معلول مادی پذیرا بوده است. دیدگاه بودا مورد تائید دیدگاه علمی امروز می باشد به این معنا که تکرار تولد و مرگ افراد انسانی فقط بهمراهی و همگامی و در بطن و در طول تسلسل تولد و مرگ کیهان از طریق چرخه یا گردش وقوع مه بانگ های متوالی امکان پذیر و مقدور و میّسر می باشد و می تواند حقیقت داشته باشد و نه از طریق حلول روان و یا جدایی و قبض روح و یا پریدن جان و یا فرار و پرواز نفس مجرد از کالبد به اصطلاح مادی به هنگام فرا رسیدن لحظه اجل مرگ .

کلمه خویدوده در اصل و ریشه به زبان اوستایی به شکل زیر بوده است : خُوَا اِت و دِتام.
ریشه این واژه ها به زبان اقوام ماد برمیگردد و با زبان کردی کرمانشاهی امروز مطابقت کامل دارند. شرح این کلمات به زبان کردی به شکل زیر می باشد :
...
[مشاهده متن کامل]

خُوَا : خدا
اِت : نشانه صفت ملکی دو شخص مفرد، لذا خُوَا اِت به معنای خدای تو می باشد.
حرف " و " همان نشانه ربط و پیوند بین دو عبارت است.
دِ : به زبان کردی معادل است با عدد دو در زبان فارسی .
تام : مخفف تا ام می باشد که بهمراه کلمه قبلی یعنی عدد دو به معنای دو تا ام ، یعنی دو تا هستم.
لذا این واژه اوستایی که ریشه در زبان اقوام ماد دارد بطور کلی به شکل و معنای زیر می باشد : خدای تو و دو تا هستم. البته منظور از این بیان ، پدیده ثنویت و دو خدایی نیست بلکه خداوند واحد و یکتا از لحاظ جنسی دارای دو جنبه وجودی مردانگی و زنانگی می باشد. مسیحیان به معنای نهفته در قالب این واژه اوستایی بطور کامل و به مراتب بیشتر و روشن تر از موبدان زرتشتی واقف و آگاه بوده اند و از آنجاییکه از یک طرف بر این باور بوده اند که خداوند انسان را به سان خویش آفریده است و از طرفی دیگر به تقلید از ایسا مسیح که گاهی اوقات خدا را به زبان آرامی آبّا ( abba ) خطاب می نموده است، خدا را آقا یا سرور و یا پدر می نامیده اند. و سعی و کوشش آنها بر این بوده است که جنبه مادرانه بینش اوستایی را پایین بکشند و آنرا با ازدواج با خویشان درجه یک ربط دهند و آنرا آلوده نمایند و در ذهن و خاطر ایرانیان آنرا باوری پست جلوه دهند. مسیحیان که بر این باور بوده و هستند که خداوند انسان را بسان خویش آفریده است، در طول تاریخ تاکنون نتوانسته و نمی توانند این حقیقت و واقعیت عینی را دریابند و هضم و درک کنند و بپذیرند که انسان دارای دو جنسیت مردانه و زنانه می باشد. لذا بر اساس باور مسیحیان اگر باور نمائیم که خداوند حقیقتا انسان را مثل و مانند خویش آفریده است، آنگاه به این حقیقت پی خواهیم برد که تثلیث مذکر این دین و آیین به شکل :
" پدر - پسر - روح مقدس " ، ناقص و نیمه کاره می باشد. به قول معروف : کار آن کرد که آنرا تمام کرد. با تبعیت از این ضربالمثل، این حقیر دو تثلیث دیگر را روی این تثلیث می گذارم که کار آغاز شده در اوستا به انجام برسد و کامل گردد. از این دو تثلیث یکی موئنث و دیگری خنثا و به شکل زیر فرمول بندی میشوند :
" مادر - دختر - روح مقدسه " و دیگری :
" دختر - پسر - روح مقدسک " و یا " دختر - پسر - روحک مقدس " .
پسوند " ک " در واژه های مقدسک و روحک مخفف " اک "
می باشد و نشانه مصغر است. زیرا کودکان چه دختر و چه پسر از لحاظ جنسی تا رسیدن به دوران بلوغ جنسی خنثا محسوب می شوند و روح آنان تا دوران بلوغ جنسی نسبت به روح بالغین گویا اندکی کوچکتر و محدود تر باشد و درک آنها هم از پدیده تقدس اندکتر . همسان با تثلیث خنثا " دخترک و پسرک و روحک و مقدسک " یک تثلیث فلسفی هم وجود دارد که هگل فیلسوف بزرگ آلمانی در اثر معروف خود تحت عنوان" علم منطق " به روشنی روز و زلالی و گوارایی آب نوشیدنی و سهولت و سادگی نوشتاری و کلامی، آنرا بدون اشاره به مثلث سه گوش مسیحیت و دو مثل شش گوش داوود و سه مثلث نُه گوش بها ، بیان داشته و ترسیم نموده است. شکل و شمایل این تثلیث خنثا فلسفی به صورت زیر می باشد :
" هستی - نیستی - شدن ". این سه کلمه در زبان آلمانی از لحاظ جنسیت خنثا می باشند.
معنای دیگری از این واژه اوستایی " خواات و دتام " به زبان کردی امروزی کرمانشاهی : خواّت به معنای برادر بصورت جمع یعنی برادران و به صورت مفرد " اَخَوی " می باشد و جمع آن " اَخَوان " . دِت به معنای دختر و دِتا جمع آن. اگر در این عبارت، برادران را که دارای جنسیت مذکر اند، پسران تفسیر کنیم، آنگاه معنای این عبارت اوستایی به شکل ندا به صورت زیر می باشد : ای پسران و دختران ام.

ترجمه و تفسیر نهائی واژه اوستایی " خویدوده " از دیدگاه این حقیر به اختصار به شرح زیر می باشد : این واژه در اصل و ریشه به شکل " خود تو ده تایی " بوده است. چیزی که مسلّم است این است که معنای این عبارت بدون توجه به شناخت و دانش علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات محض عصر جدید و غایت شناسی منطقی و معقول و شهودی نظریات و تئوری های علمی بخصوص نظریه علمی مه بانگ یا بیگ بنگ در علوم نجوم و کیهان شناسی و بدون در نظر گرفتن چرخه تولد و مرگ هندوان باستان ، بطور روشن و حقیقی و مطابق بر واقعیت غیر قابل استخراج می باشد. این حقیر بدون فخر فروشی به دیگران به این اکتشافات عظیم و سترگ که نصیب مردمان ماقبل زرتشت در سرزمین های باستانی ایران و هند گردیده اند افتخار می ورزم . نظیر و مثل و مانند چنیین اکتشافات علمی در طول تاریخ بشریت تاکنون صورت نگرفته است. متاسفانه این اکتشافات عالی که با اطمینان خاطر و با یقین میتوان آنها را نتیجه فیض فرّه ایزدی یا الهامات الاهی نامید، در طول اعصار متمادی زیر خروار ها خاکستر آوار اسطوره و افسانه و حماسه سازی و مراسم و آیین ها و ایجاد عبادتگاه ها با حمل سنگینی بار مسالح آنها بر دوش بردگان و کارگران و رعایا و قربانی حیوانات بی گناه و ترجمه ها و تفاسیر زشت و ناروا پنهان و دفن و خفه گردیده اند. انسان آگاه و بیدار عصر جدید به این حقیقت علمی دست یافته است که داستان های دینی در مورد آفرینش شش روزه جهان و خلق آدم در باغ بهشت ( که معلوم نیست کجاست ) از گل و دمیدن روح در کالبد وی و کشیدن حوا از دنده های چپ و راست او، افسانه های تخیلی و اوهامی بیش نیستند. آیا جا ندارد که دوباره بطور جدی از خود همان سوال قدیمی را به پرسیم که : جهان و موجودات زنده و غیر زنده و انسان چطور و چگونه به وجود آمده اند؟ در اینجا جادارد که یک رباعی از حکیم بزرگ نیشابور خیام بیان دارم :
...
[مشاهده متن کامل]

هرچند که رنگ و روی زیباست مرا/ چون لاله رخ و چون سرو بالاست مرا / معلوم نشد که در طرب خانه خاک/
نقاش ازل بهر چه آراست مرا؟
کتاب اوستا توسط زرتشت نگاشته نشده بلکه قبل از پیدایش وی وجود داشته است و زرتشت سروده های خودرا تحت عنوان " گات ها " به مقدمه آن افزوده است. واژه اوستا یک عبارت امری است که به شنونده و مخاطب میگوید : اورا ستایش کن. منظور انتخاب این عنوان با کلمات فارسی این بوده است که قبل از نگارش یا نقل محتوای آن کتاب، مردم سرزمین باستانی ایران خدایان مختلف را ستایش میکرده اند و خالق عنوان کتاب ، ضمیر سوم شخص مفرد نامعین را به شنونده پیشنهاد میدهد که بجای خدایان مختلف " او" را ستایش کنید که حاکی از وحدت و یکتا پرستی می باشد. برای جلو گیری از سردرد در اینجا از تکرار مکررات پرهیز می کنم و باور و نظریه خودم را به اطلاع خوانندگان گرامی این سایت می رسانم.
این حقیر معتقدم که خداوند متعال در حالت اولیه ایده آل بهشتی هستی خویش کلیه افراد انسانی را بطور همزمان و بدون تسلسل نسل از هستی خویش آفریده است و نه از عدم و نیستی . کلیه افراد بشر را هم سن و سال و در یک سن معتدل ( به احتمال قریب به یقین در سن چهل سالگی ) در سطح کمال خوبی ؛ زیبای ؛ هنرمندی؛ عشق و محبت ؛ شناخت و دانش و توانائی آفریده و آنان را از حیات جاودانه برخوردار نموده است. کلیه موجودات زنده دیگر هم که خلق آنها لازم بوده است در سطح کمال آفریده شده اند. این سوال را که آیا خداوند در قدم اول آفرینش تنها یک جهان را آفریده است و یا بطور همزمان مجموعه وسیعی از جهان های موازی و همسان را با یک محتوای یکسان ؟ اما از دیدگاه ریاضیات محض می توانیم مطمئن باشیم و یقین داشته باشیم که تغییر و تحول هستی بیکران و بینهایت از یک حالت کلی به یک حالت کلی دیگر بطور کامل مطلق محال و غیر ممکن می باشد، این عمل حتا خارج از میدان و حیطه قدرت و دانش مطلق و بیکران خود خداوند می باشد. زیرا انجام چنین کاری به بینهایت بتوان بینهایت زمان ها نیاز خواهد داشت و هرگز نمیتواند به انجام برسد و خاتمه یابد. منظور از این تغییرات و تحولات کلی روند حرکت های نزولی و صعودی هستی بیکران می باشد. لذا اگر هستی بیکران به هستی های محدود و متناهی تقسیم نشود، نمیتواند حتا یکبار بطور کامل نزول یابد چه برسد به آغار روند صعود. کار دیگری که از میدان و حیطه قدرت و دانش مطلق و بیکران خارج است عبارت است از شمارش اعداد صحیح از بی آغازی یعنی از منهای بینهایت تا بی پایانی یعنی تا باضافه بینهایت می باشد. خداوند متعال یا ایزد دانا و توانا این دو مسئله لاینحل را با یک تیر نشان گرفته و آنها را حل کرده است و این حل هم هرگز پایان نمی پذیرد. در بحث های دیگر این راه حل را " کثرت پایان ناپذیر ماورایی " نامیدیم. به این معنا که جّل جّلاله تقسیم هستی بیکران خودرا آغاز نموده و عمل تقسیم را به عهده خویش واگذار نموده است که تا خدا خدا داری میکند طبق دستور العمل اولیه تجویز شده، خود بخود و بطور خود مختار ادامه یابد و شمارش گردد. اگر علامه های دینی خدا شناس توانستند که راه حل دیگری از این راه حل منطقی و معقولی و شهودی ارائه دهند، این حقیر در مقابل عظمت اندیشه و اعتقاد و باور آنان و خدای احد و واحد شان سر تعظیم فرود خواهم آورد. پیامبر اسلام گویا در عصر خویش به مخالفان فرموده است که اگر توانستند چنین آیات روشنی بیاورند، آن حضرت حرف آنان را خواهد پذیرفت. و ایسا مسیح گویا به مخاطبین و شنودگان کلام خویش فرموده باشد که تنها از طریق وی انسان میتواند به آسمان یا به پیشگاه پدر آسمانی راه یابد. و اهورامزدا گویا با دختر خود به نام اسپندارمذ آمیزش جنسی نموده باشد که حاصل آن رسم " نزد پیوند" دو بچه ترگل و مر گل با نام های ماشا و ماشیه بوده باشند که نقش آدم و حوا در تولید مثل و نوع به دست آنان سپرده شده باشد. در مورد این واژه ترکیبی
" نزد پیوند " جا دارد که این سوال را مطرح نمائیم: چه موجودی و یا چه چیزی می تواند به یک فرد انسانی نزدیکتر از خود وی باشد؟ پدر ؛ مادر ؛ برادر ؛ خواهر ؟ و یا خود وی و خدای وی ؟ در مورد آفرینش افراد انسانی که در بالا به آن اشاره شد، این نکته مهم را نباید فراموش کرد که معنای آن درپشت واژه اوستایی " خود تو ده تایی " نهفته است. آن معنا این است که خداوند متعال هر فرد انسانی را از یک خانواده انفرادی خودی ده عضوی آفریده است مشتمل بر پنج مرد و پنج زن و یا پنج آدم و پنج حوای خودی با ده کالبد جداگانه و پنج نوع زوجیت و یا " نزد پیوند " خودی. 2 کالبد یا تن و جسم و بدن از ماده محض با بذر های روحی - روانی محض و 8 کالبد با روح - روان محض با بذر های ماده محض. بر اساس این حقایق، تعداد منازل حرکات نزولی و صعودی هستی های محدود و متناهی در چهارچوب های ثابت و پایدار مکان های مجرد هندسی سه بعدی با محیط های مطلقا مسدود و نفوذ ناپذیر هر کدام 7 تا می باشند و منازل صعودی همیشه تکرار کامل یا صددرصد منازل هفتگانه نزولی می باشند. هر دو نوع منازل نزولی و صعودی در ظهور های پیاپی به سوی کمال در حرکتند و متضاد بودن این دو مفهوم ریشه در تقدم و تاخر ظهور نفوس عشره یا خود های دهگانه دارد و نه اینکه منازل نزولی از سطح کمال به سوی نقصان و منازل صعودی بر عکس آنان باشد، بلکه فقط ترتیب و نوبه ظهور خویشتن های دهگانه و جاری شدن و تجربه گشتن و رقم خوردن سرنوشت های جنسی - عشقی پنجگانه در مورد علت تضاد این دو مفهوم متضاد زوجی، تعیین کننده می باشند. منازل ؛ وادی ها ؛ شهر های عشق ؛ پله ها ؛ ایستگاه ها ؛ آسمان ها و زمین ها و نظم و سامان های طبیعت و کیهان هفتگانه و بیشمار تنها از طریق چرخه یا دور ه وقوع مه بانگ های هفتگانه و بیشمار بر اثر نوسانات متوالی انقباض و انبساط کیهانی پشت سرهم و با یک نظم و ترتیب خارقالعاده و شگفت انگیز در چهار چوب یک طرح مطلق خلقت و آفرینش و بر اساس مفاد ثابت و تغییر ناپذیر آن پدیدار می گردند ؛ به ظهور میرسند و از امکان بالقوه به فعلیت در می آیند و توسط خویشتن های دهگانه تجربه میگردند. در این باره کلیه راه های پیشنهاد شده در طول تاریخ بشریت تاکنون گمراهه و بیراهه محسوب می شوند. بهشت بیکران دارای حالات کلی بیشماری می باشد که بین دو سرحد بالایی و پایینی یا به قول بعضی حکیمان دینی اعلا و اسفل ؛ یا امکان اشرف و اخس ؛ یا عالم غیب و شهود ؛ یا عالم معنوی و مادی ؛ یا عالم عقول و انوار مجرده و عالم ناسوت یا طبیعت، محصور اند که از طریق ارائه شده در بالا پشت سر هم از یک خمیر مایه واحد و یگانه به ظهور می رسند . معنای این کلام کودکانه حقیر این است که ما انسانها همیشه در بهشت بوده و هم اکنون هم دربهشت و پیش خداوند به سر می بریم و هرگز از بهشت و خداوند جدا نشده و نخواهیم شد. البته در طول سفر آفرینش همیشه در یکی از حالات کلی و بیشمار بهشت و در پایان سفر به حالت معاد باز خواهیم گشت که همان برترین حالت اولیه کمال ایده آل بهشتی هستی خواهد بود که با آغاز سفر آنرا پشت سر گذاشته ایم. در طول سفر آفرینش جهنم ها یا دوزخ های مه بانگی نازلترین و داغ و سوزان ترین حالت های بیشمار بهشت های موقتی می باشند و غیر از آنها در سراسر پهنه هستی بیکران و بینهایت ، جهنم و دوزخ دیگری جهت عذاب وجود ندارد. خیالتان راحت و خاطرتان جمع باد که در حکمت و عشق و محبت و رحمت و صبر مطلق و بیکران خداوند هیچگونه عذابی در کار نخواهد بود، غیر از درد و رنج های زندگی در منازل در طی راه بینهایت طولانی ( به قول حافظ صد هزار منزل ) . تعداد نُه تا از خود های بنیادی کلیه افراد انسانی هم اکنون و در این منزل در خواب ژرف مرگ به سر می برند و همزمان در عالم روئیا بیدار اند و از حیات روئیای در سطح کمال ایدهآل بهشتی برخوردارند و در کمال خوبی و زیبایی؛ صلح و صفا و سلامتی ؛ عشق و محبت و هنر و شناخت و دانش و توانائی به زندگی مشغول اند. یک حیات مملّو از شادی و خرّمی و لذت و در بین کلیه گذشتگان و آیندگان خویش، و به حال و روز این خود یا این نفس بیدار کاملا واقف اند. اما هیچگونه عمل و عکس العمل و رد و بدل نمودن اطلاعات بین این خود های بیدار در این منزلگاه واقعی و عینی و آن خود های بیدار در عالم روئیا صورت نمیگیرد، لذا احضار روح و روان و جان مردگان و گفتگو با آنان توسط ساحرین و جادو گران تنها یک نوع بازی و یک راه امرار معاش می باشد و بهتر است که وقت شریف خودرا با چنین بازی هایی تلف نکنیم. با فرا رسیدن لحظه اجل مرگ ، این خود بیدار به خواب ژرف فرو می رود و فورا و بدون وقفه در لحظه بعد در عالم روئیا بیدار میگردد و از حیات روئیای در سطح کمال ایده آل برخوردار می گردد و به بقیه اعضای خانواده انفرادی خویش می پیوندد و به همراه آنان در بین کلیه پیشینیان و در گذشتگان و آیندگان خویش مشغول زندگی خواهد شد و پس از پایان این دنیا ، یکی دیگر از اعضای ده نفره خانواده انفرادی وی ( نیم زوج خود وی ) در عالم روئیا به خواب ژرف مرگ فرو می رود و در منزلگاه واقعی و عینی خاص و ویژه خویش ( یعنی در عالم شهودی بعدی ) در لحظه بسته شدن نطفه در رحم مادر از خواب ژرف مرگ بیدار خواهد گردد. همین حیات و زندگی با همین تن و بدن که در این عالم دنیوی و منزلگاه شهودی داریم همیشه در قدم های هشتم دوباره تکرار میگردد البته در سطحی برتر و کمال یافته تر از سطح قبلی. اختلاف بین سطوح را از لحاظ میزان کیفیت نمیتوان محاسبه و تعیین کرد، اما جهت سهولت میتوان اختلاف بین سطوح را درجات الاهی نامید. این روند شامل حال حیات های هفتگانه می باشد، به این معنا که هر کدام از آنها در قدم های هشتم یعنی پشت سر گذاشتن حیات های شهودی خویش و شش حیات دیگر همیشه در سطوحی برتر تکرار میگردند تا رسیدن به حالت اولیه کمال ایده آل بهشتی مبداء یعنی معاد. افزایش جمعیت و تولید مثل از طریق آمیزش جنسی و همچنین زوجیت با غیر و تجربه عشق به غیر تنها در طول سفر صورت می گیرد و آنهم نه در کلیه منازل هفتگانه بلکه همیشه در چهار منزل پایانی نزولی و در چهار منزل آغازین صعودی. از همه مهمتر اینکه خداوند متعال به هیچگونه ستایش و پرستش و نیایش و مناجات و قربانی حیوانات بی آزار و عبادات و طاعات و بندگی ها و خدمات از طرف انسان ندارد و حتا بین افرادی که به او ایمان و باور و اعتقاد دارند و افرادی که به او هیچگونه ایمان و اعتقاد و باور ندارند، هیچگونه تبعیضی قائل نمیشود. از این بابت خیالتان راحت و خاطرتان جمع باد. چه خوش گفت آن حکیم که فرمود :
من عَرفَ نفسه فقد عَرفَ ربَه.

تفاسیر اوستاشناسان ؛ مورخین و پژوهشگران از این واژه اوستایی را میتوان به تیرهای شلیک شده به سوی یک هدف پنداشت که همگی بدون استثناء به هدف برخورد نکرده بلکه از کنار آن رد شده اند. یا می توان چنین تفاسیری را به کلید های گوناگون تشبیه کرد که هیچکدام از آنها به قفل در این گنجینه ؛ کاتِ گوری ؛ مقوله و یا مفهوم جور در نیامده و نتوانسته اند در این صندوقچه را بگشایند و گواهر و جواهر درون آنرا به رویئت بکشند. پژوهشگران براین باورند که در گاتها و اوستا به معنای نهفته در پشت این واژه اشاره ای نشده است. در این رابطه سوال این است که از کجا آنرا به یک نو رسم ازدواج تعریف نموده اند. این حقیر در پشت این مقوله یا واژه باستانی دو حقیقت ژرف و بنیادی هستی و وجود شناسانه می بینم که تاکنون در مقابل گزند پی جویان حقیقت و فرّه ایزدی و حکمت خسروانی و مدعیان خود و خدا شناسی مثل یک گنج پر بها برای کلیه افراد و جوامع بشری مصون و محفوظ باقی مانده است.
...
[مشاهده متن کامل]

khvaetvdatha و xwedodah و xaetuuadaoa از ترجمه این سه نوشتار مختلف واژه دوم تقریبا تلفظ صحیح را منعکس نموده است که به صورت " خوی دو ده" می باشد. ترجمه های دیگری هم در سایت های فارسی زبان به چشم میخورند به شکل : خویتوکدس؛ خویذوکدس؛ خویدوس؛ خویت و دثه و خیتوتیت.
کدکس یا رمز واژه اوستایی " خوی دو ده " بطور اختصار به شرح زیر رمزگشایی میگردد:
الف - برخلاف تصور خاص و عام ، در طول تاریخ بشریت تاکنون کلیه افراد انسانی تنها دارای یک سرنوشت جنسی - عشقی به شکل " یا مرد و یا زن " نمی باشند بلکه پنج نوع .
ب - همچنین کلیه افراد انسانی تنها دارای یک نفس یا یک من یا یک خود و یا یک خویشتن مجرد و یگانه و منحصر بفرد نیستند بلکه ده تا.
حال خودرا جای مردم سرزمین ایران ماقبل زرتشت بگذاریم و از خود سوال زیر را به پرسیم : این دو حقیقت ژرف و بنیادی کشف شده را چطور شرح دهیم و تبیین نمائیم؟ این سرنوشت های جنسی پنجگانه و این خودهای دهگانه چطور میتوانند به ظهور برسند و جاری شوند و رقم بخورند؟ مردم سرزمین ایران در آن اعصار بسیار دور دست از نوسانات انقباض و انبساط کیهانی بی اطلاع بوده اند، که حدود یک قرن است که کشف شده است، چطور می توانسته اند این کشف عظیم و سترگ را توضیح دهند. درست به همین سان هندوان باستان زنجیره تولد و مرگ را کشف نمودند و به علت عدم آگاهی از نوسانات کیهانی و متعاقب آن تسلسل تولد و مرگ کیهان نتوانستند که آن کشف گرانبها را شرح دهند جزء از طریق حلول روان. امروز از طریق غایت شناسی نظریه علمی مه بانگ قادر خواهیم بود ( مشروط بر اینکه بخواهیم ) که این اکتشافات عظیم در میدان و حیطه های وجود و هستی شناسی ؛ حکمت و فرّه ایزدی و خسروانی یا اشراقی آبا و اجداد باستانی را به روشنی و بطور حقیقی و منطبق با واقعیت و به روش علمی شرح دهیم و آنرا در قالب " افسانه نوین آفرینش" به زبان فارسی ارائه دهیم. این حقیر تمام متن هایی که تاکنون در رابطه با این اکتشافات در این سایت با نام های مستعمار خدمت خوانندگان گرامی ارائه داده ام ، همه آنها قبل از آشنایی با این واژه اوستایی نوشته شده اند. از چند روز پیش با این کاتِ گوری یا صندوقچه حاوی گنج گرانبها که در طول اعصار زیر خاک تفاسیر و ترجمه ها و تعاریف گوناگون دفن گردیده است، آشنا شده ام و بیش از گذشته احساس سعادت و خوشبختی نصیب این حقیر گردیده است. در پایان بطور تفننی و رفع سر درد یک اشاره کوتاه به ریشه نام های دو مورخ یونانی می نمایم :
الف : هرودوت: پیشوند هرو به زبان فارسی مخفف " هر او " می باشد به معنای هر فرد انسانی. پسوند دوت به زبان فارسی مخفف " دوتا " می باشد. لذا معنای این نام که از کلمات فارسی ساخته شده این است که هر فرد انسانی دارای دو جنبه مردانگی و زنانگی می باشد؛ یکی اصلی و آشکار و ظاهری و دیگری فرعی و پنهان.
ب - پلوتارخ : پیشوند پلوتا به زبان فارسی مخفف پلوته به معنای ته دیگ پلو برنج که معمولا خوشرنگ و تقریبا زرد متمایل به قهوه ای است. پسوند رخ به معنای چهره می باشد و معنای این نام که از کلمات فارسی ساخته شده است عبارت است از گندم گون. نتیجه اینکه اجداد این دو مورخ بزرگ باستان در ریشه و اصل و نسب مهاجر ایرانی بوده اند.

بپرس