خوی کسی یا چیزی گرفتن ؛ به خصلت و سرشت هم خصلت و همخو و هم نهاد او شدن. مُتخلق به خلق و خوی او گشتن :
در شرف انسان چه خلل دیدی که خوی بهائم گرفتی. ( گلستان ) .
هر آدمی بوضع دگر خو گرفته است
ما دل گرفته دلبر ما روگرفته است.
خان آرزو ( از آنندراج ) .
در شرف انسان چه خلل دیدی که خوی بهائم گرفتی. ( گلستان ) .
هر آدمی بوضع دگر خو گرفته است
ما دل گرفته دلبر ما روگرفته است.
خان آرزو ( از آنندراج ) .