خونین

/xunin/

مترادف خونین: خون آلود، خون آلوده، خونبار، خونی، آغشته به خون، زخمین

معنی انگلیسی:
bloody, gory, sanguinary

لغت نامه دهخدا

خونین. ( ص نسبی ) منسوب به خون. || آلوده به خون. خون آلوده. ( ناظم الاطباء ) :
کعبه پس از تو زمزم خونین گریست ز اشک
زمزم فشرده شد چو حجر کز تو باز ماند.
خاقانی.
گویی که دوباره تیر خونین
نمرود به آسمان برانداخت.
خاقانی.
جان از تنش تیمارکش چون چشم او بیمار و خوش
دل چون دهانش پسته وش خونین و خندان دیده ام.
خاقانی.
چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان
دل از انتظار خونین دهن از امید خندان.
سعدی.
به آب دیده خونین نوشته قصه حال
نظر بصفحه اول مکن که توبرتوست.
سعدی.
چو خونین شود دست گلچین زخار
ز خون برگها سر زند غنچه وار.
ملاطغرا ( از آنندراج ).
- آب خونین ؛ اشک خونین.
- اشک خونین ؛ کنایه از اشک و گریه ای است که از سردرد و ناراحتی از چشم فرو ریزد. آب خونین.
- بچه خونین ؛ کنایه از اشک خونین :
هر دم هزار بچه خونین کنم بخاک
چون لعبتان دیده بزادن درآورم.
خاقانی.
- چشم خونین ؛چشمی که از شدت گریستن خون آلود است :
چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم
تا ز خونین جگرش لعل قبا آرایم.
خاقانی.
چشم خونین ز تو برسان پدر باد پدر.
خاقانی.
- خونین سرشک ؛ اشک خونین :
هر آنکس که پوشید درد از پزشک
ز مژگان فروریخت خونین سرشک.
فردوسی.
- خونین سنان ؛ سنانهای آلوده بخون :
رومیان بین کز مشبک قلعه بام آسمان
نیزه بالا از برون خونین سنان افشانده اند.
خاقانی.
- خونین بدن ؛ بدن آلوده بخون. بدن آغشته به خون.
- || بدن زخم خورده.
- خونین جگر ؛ دل خونین. جگر خونین. غمناک. پرغصه. با الم. با اندوه :
هر آن باغی که نخلش سربدر بی
مدامش باغبان خونین جگر بی.
باباطاهر عریان.
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تاحل کنم این مشکل در ساغر مینایی.
حافظ.
- خونین جگری ؛ حالت خونین جگر داشتن. خونین دلی.
- خونین دل ؛ با دل خونین. با دل پرخون :
از آن عقیق که خونین دلم ز عشوه او
اگر کنم گله ای غمگسار من باشی.
حافظ.
حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز.بیشتر بخوانید ...

فرهنگ فارسی

( صفت ) خونی . یا خونین و مالین . آغشته بخون .

فرهنگ عمید

۱. = خونی
۲. دارای کشتار و خونریزی: جنگ خونین.

دانشنامه عمومی

خونین ( به اسپانیایی: Junín ) شهری در کشور آرژانتین، استان بوئنوس آیرس است که در سال ۲۰۰۹ میلادی، حدود ۸۲٬۴۲۷ نفر جمعیت داشته است.
عکس خونینعکس خونینعکس خونینعکس خونینعکس خونینعکس خونین

خونین (پرو). خونین ( به اسپانیایی: Junín ) یک منطقهٔ مسکونی در پرو است که در منطقه خونین واقع شده است. [ ۱] خونین ۱۰٬۹۷۶ نفر جمعیت دارد و ۴٬۱۰۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
عکس خونین (پرو)عکس خونین (پرو)

خونین (کوندینامارکا). خونین ( انگلیسی: Junín, Cundinamarca ) نام شهری در کشور کلمبیا است.
عکس خونین (کوندینامارکا)عکس خونین (کوندینامارکا)عکس خونین (کوندینامارکا)عکس خونین (کوندینامارکا)عکس خونین (کوندینامارکا)
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلف

دانشنامه آزاد فارسی

خونین (Junin)
(یا: هونین) ولایتی در ارتفاعات مرکزی پرو، با ۴۴,۱۹۷ کیلومتر مربع مساحت و ۱,۱۳۳,۱۸۳ نفر جمعیت (۱۹۹۶). به هفت استان تقسیم می شود، که شرقی ترین آن ها تا درّه های استوایی شبکۀ علیای رود آمازون امتداد دارد. مرکز آن اوآنکایو است. کورد یرا سانترال (کوردیرای مرکزی) و کورد یرا اکسیدنتالِ کوه های آند از این ولایت می گذرند. خونین بخش های پهناوری از فلاتی بادخیز را دربر دارد که در آن گوسفند و آلپاکا پرورش می دهند. برخی از مهم ترین معادن پرو در خونین، به ویژه در کاساپالکا و موروکوچا، قرار دارند. از این معادن سرب، روی، مس، بیسموت، تنگستن، آنتیموان، و بسیاری از مواد معدنی دیگر استخراج می شود. در لا اورویا مجتمع ذوب فلز قرار دارد.

مترادف ها

sanguinary (صفت)
امیدوار، خونین، خون اشام، قرمز، خونی، دموی

sanguineous (صفت)
امیدوار، خونین، قرمز، خونی، خون مانند، دموی

murderous (صفت)
سبع، کشنده، خونین، خون اشام، قاتل وار

blooded (صفت)
خونین

bloody (صفت)
خونین، برنگ خون، قرمز، خون الود، خونی، خون مانند

gory (صفت)
خونین، خونی، لخته شده، جنایت امیز

internecine (صفت)
قاتل، خونین

blood-red (صفت)
خونین، برنگ خون

slaughterous (صفت)
خونین، خون اشام، خونریز، ادمکش، کشتارگر

فارسی به عربی

احمر , انسان

پیشنهاد کاربران

به خون آغشته ؛ خونین. به خون آلوده. آغشته خون : او را کشته و بخون آغشته دیدند. ( مجالس سعدی ) .
خونین: در پهلوی خونن xōnēn بوده است .
( ( همه جامه ها کرده پیروزه رنگ
دو چشمْ ابرِ خونین ؛ دو رخْ بادْرَنگ. ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 245. )

بپرس