خونسار
لغت نامه دهخدا
خونسار. [ خو / خُن ْ ] ( اِخ ) ( قصبه ٔ... ) مرکز بخش خونسار از شهرستان گلپایگان. واقع در 30 هزارگزی جنوب گلپایگان با هوای سرد، آب آن از چشمه حوض مرده زنده گشت و چشمه پیر گرگیخان تأمین میشود. جمعیت قصبه در حدود 2500 نفر است و در حدود 300 باب مغازه و دکان و دو بازار دارد از ادارات دولتی دارای بخشداری وشهرداری و دارایی و آمار و ثبت اسناد و بهداری و بانک ملی و فرهنگ و پست و تلگراف است و نیز یک باب دبیرستان و 10 باب دبستان دارد و از آثار قدیمه امامزاده احمد و بابا ترک است که از دوران صفویه می باشد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ). از آنجاست آقا جمال و آقا حسین خونساری از علماء عهد صفویه. ( انجمن آرا ).
- چاپ خونسار ؛ نوعی چاپ سنگی است و آن از بدترین چاپها می باشد چه از حیث بدی کاغذ وخط و چه از جهت سهل انگاری طبع و غلط مطبعی.
- خرس خونسار ؛ خرس این ناحیه معروف است و به آن مثل می زنند.
- گز خونسار ؛ گز بسیار معروفی است که از کوههای خونسار بدست می آید و برای حلویات و دارو بکار میرود.
خونسار. [ خو / خُن ْ ] ( اِخ ) قریه ای است در پنج فرسنگی بیشتر جنوب کلختکان. ( فارسنامه ).
فرهنگ فارسی
دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:خوانسار، شهرستان
wikijoo: خونسار
پیشنهاد کاربران
خرس خونسار به چه معناست و چرا می گوییم خرس خونسار؟
آیا این خرس به تنبلی چاقی یا توان بالا معروف بوده؟و یا اینکه خود مردم شهر خوانسار به چیزی معروف بوده اند و لذا به کسی که کاری را میکرده ( و حقیقتا چه کاری؟ ) می گفتند خرس خونسار.
از آن گذشته خونسار یا خوانسار؟
آیا این خرس به تنبلی چاقی یا توان بالا معروف بوده؟و یا اینکه خود مردم شهر خوانسار به چیزی معروف بوده اند و لذا به کسی که کاری را میکرده ( و حقیقتا چه کاری؟ ) می گفتند خرس خونسار.
از آن گذشته خونسار یا خوانسار؟