از خجلت رخ تو که خوندار لاله است
گلها بزیر شهپر مرغان خزیده اند.
میرزا صائب ( از آنندراج ).
غارتگر جنت از بر و دوش خوندار خلایق از بناگوش.
واله هروی.
|| وارث مقتول. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) : کشته گر کشتی ظهوری دیده را
هیچ جرمی نیست دل خوندار تست.
ظهوری ( از آنندراج ).
خوندار کشتگان وفا غیر یار نیست خونم حنای پای تو شد پایمال شد.
تأثیر ( از آنندراج ).
اگر فسانه طفلان شدی نصیر مرنج که طفل اشک تو خوندار یک جهان راز است.
نصیرای بدخشانی ( از آنندراج ).
خوندار بخوبی نکند آنچه به دل کردچشمان تو هنگام نگه از مژه کاری.
میرصیدی ( از آنندراج ).
|| باغیرت. باحمیت. رگدار.