خون گیر


مترادف خون گیر: حجام، حجامت گر، رگزن، فساد

لغت نامه دهخدا

خونگیر. ( نف مرکب ) خون گیرنده. حجام. فصاد. رگ زن.آنکه از بدن دیگران خون می گیرد. ( یادداشت مؤلف ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) رگزن فصاد حجام .

فرهنگ عمید

حجّام، رگ زن.

پیشنهاد کاربران

بپرس