خون گریه کردن. [ گ ِی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خون گریستن : سازگاریهای تیغت را چو می آرد بیادزخم ما خون گریه از بیداد مرهم میکند.کلیم ( از آنندراج ).خون گریه می کند در و دیوار روزگاردیگر کدام خانه برانداز می رسد.صائب.