خون گریه کردن

لغت نامه دهخدا

خون گریه کردن. [ گ ِی َ / ی ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خون گریستن :
سازگاریهای تیغت را چو می آرد بیاد
زخم ما خون گریه از بیداد مرهم میکند.
کلیم ( از آنندراج ).
خون گریه می کند در و دیوار روزگار
دیگر کدام خانه برانداز می رسد.
صائب.

پیشنهاد کاربران

خون گریه کردن: [اصطلاح مداحی ] کنایه از حُزن شدید و گریه فراوان.

بپرس