خون گرفته


معنی انگلیسی:
bloodshot
fresh

لغت نامه دهخدا

خون گرفته. [ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] ( ن مف مرکب ) آنکه خون او را بفصد و حجامت گرفته اند. کسی که خون وی از تن بیرون شده باشد. || کسی که فتوای کشتن او را داده باشند. || مشرف بمرگ. ( ناظم الاطباء ). || آنکه او را حالی غیرعادی پس از قتل نفسی دست دهد. آنکه قتلی کرده و خار خار این قتل او را بوسواس اندازد. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه قتلی کرده و آن قتل پاپیچ او شده باشد و بقتل رسد. خون گیرشده. ( یادداشت مؤلف ). || اجل گرفته. ( آنندراج ). اجل رسیده.

فرهنگ فارسی

آنکه خون او را بفصد و حجامت گرفته اند یا کسی که فتوای کشتن او را داده باشند .

مترادف ها

bloodshot (صفت)
برافروخته، قرمز، سرخ و ورم کرده، خو نگرفته

unused (صفت)
خو نگرفته، نامستعمل، بکارنرفته، عادت نکرده، بکارنبرده

پیشنهاد کاربران

خون گرفته: [عامیانه، کنایه ] آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است.

بپرس