خون چکانیدن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص مرکب ) فرو ریزاندن خون قطره قطره. قطره قطره بیرون ریختن خون : امید روز وصل دل خلق می دهدورنه فراق خون بچکانید از نهیب.سعدی.