خون مژگان

پیشنهاد کاربران

خون مژگان ؛ اشک چشم :
ز دیده برخ خون مژگان برفت
برآشفت و این داستان بازگفت.
فردوسی.
کسی گفت خراد برزین گریخت
همی زآمدن خون مژگان بریخت.
فردوسی.
|| مجازاً آب انگور و شراب سرخ :
داند که بدان خون نبود مرد گرفتار.
منوچهری.

بپرس