چکیده جگر ؛ کنایه از خون جگر است. ( از آنندراج ) :
غذای جان و تنم از چکیده جگر آمد
هرآنچه کاستم از خویش هم بخویش فزودم.
حاتم مشهدی ( از آنندراج )
خوناب جگر ؛ خون جگر :
خوناب جگر خورد چه سود است
چون غصه دل نمی گوارد.
خاقانی.
صبر اگررنگ جگر داشت جگر صبر نداشت
اهل کو تا سر خوناب جگر باز کنم.
خاقانی.
نازنینان منا مرد چراغ دل من
... [مشاهده متن کامل]
همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشایید.
خاقانی.
خوناب جگر ز دیده ریزان
چون بخت خود اوفتان و خیزان.
نظامی.
لای جگر. [ ی ِ ج ِ گ َ ] ( ترکیب اضافی، اِ مرکب ) کنایه از خون جگر است. ( آنندراج ) :
آنجا که دیده سیر ز لای جگر بود
سائل دگربخواب نبیند کریم را.
قاسم مشهدی ( از آنندراج ) .
چکیده ٔ جگر ؛ کنایه از خون جگر است. ( از آنندراج ) :
غذای جان و تنم از چکیده ٔ جگر آمد
هرآنچه کاستم از خویش هم بخویش فزودم.
حاتم مشهدی ( از آنندراج )