مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو
دو چشم چشمه خون گشت و جامه خون آلود.
فرخی.
دید هرکز خواب غفلت دیرخیزی کرد زودتیغ خون آلود بر بالین چو تیغ آفتاب.
سوزنی.
در شکر ریزند اشک خون که گردون را بصبح همچو پسته سبز و خون آلود و خندان دیده اند.
خاقانی.
بر سر خاکش خجل بنشست چرخ نیم رو خاکی و خون آلود و بس.
خاقانی.
در وداع شب همانا خون گریست روی خون آلود از آن بنمود شب.
خاقانی.
دلهای خون آلود بین بر خاک راهت بوسه چین من خاک آنرا هم همین بوس تمناداشته.
خاقانی.
غرقه ام در خون و خون چون خشک شد گردد سیاه خود سیه پوشم که دیدی گر نه خون آلودمی.
خاقانی.
گلاب و مشک با عنبر برآمیخت بر آن اندام خون آلود میریخت.
نظامی.
گفت ویحک چه کس توانی بوداینچنین خاکسار و خون آلود.
نظامی.
شه بزندانیان چنین فرمودکز دل دردناک خون آلود.
نظامی.
چون بدریای خون درآمد زودجامه چون دیده کرد خون آلود.
نظامی.
باش تا فرداکه بینی روز داد و رستخیزکز لحد با زخم خون آلود برخیزد دفین.
سعدی.
دل ضعیفم از آن کرد آه خون آلودکه در میانه خونابه جگر می گشت.
سعدی.
گل پیرهن دریده خون آلوداز دست رخ تو بر سر چوب کند.
سعدی.