خون افتادن. [ اُ دَ ] ( مص مرکب ) خون جاری شدن. خون از محلی خارج شدن. بیرون آمدن خون. || قتل واقع شدن. قتل اتفاق افتادن. کشتار واقع شدن. || خون کسی از بین رفتن. چنانکه گویند واجب القصاص خونش افتاد؛ یعنی خونش هدر است و کشنده او قصاص ندارد. ( از آنندراج ) : چنین گویند کاین رسم نو افتاد که شیرین کشت و خون بر خسرو افتاد.