خون از رگ راندن. [ اَ رَ دَ ] ( مص مرکب ) فصد کردن. خون از رگ بیرون ریختن. رگ زدن. رگ گشادن : شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است فارغم از دولتی که نعمت و نازاست خون ز رگ آرزو براندم و زین روی رفت ز من آن بتی کز آتش آز است.خاقانی.