خون از رگ راند

لغت نامه دهخدا

خون از رگ راندن. [ اَ رَ دَ ] ( مص مرکب ) فصد کردن. خون از رگ بیرون ریختن. رگ زدن. رگ گشادن :
شاکرم از عزلتی که فاقه و فقر است
فارغم از دولتی که نعمت و نازاست
خون ز رگ آرزو براندم و زین روی
رفت ز من آن بتی کز آتش آز است.
خاقانی.

پیشنهاد کاربران

بپرس