خوله

لغت نامه دهخدا

خوله. [ خ َ ل ِ ] ( اِ ) تیردان که سپاهیان از گردن آویزند. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).تیردانی بود که غازیان دارند. ( لغت فرس اسدی ص 465 ). || قندیل. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ).

خوله. [ ل ِ ] ( ص ) خالی. ضد پر. ( ناظم الاطباء ). نقیض پر. ( از برهان قاطع ) :
سیکی ده بخانه وام شده ست
پنج از آن خوله پنج از آن ماله.
سوزنی ( ازانجمن آرای ناصری ).

فرهنگ فارسی

بنت هذیل از بنی الحارث بقولی از ازواج رسول بود و پیغامبر او را طلاق گفت .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی خَوَّلَهُ: به او بخشید
معنی یَدْعُواْ: می خوانَد - دعوت می کند - طلب می کند (" کَانَ یَدْعُواْ ":می خواند -طلب می کرد عبارت "ثُمَّ إِذَا خَوَّلَهُ نِعْمَةً مِّنْهُ نَسِیَ مَا کَانَ یَدْعُواْ إِلَیْهِ مِن قَبْلُ "یعنی وقتی گرفتاریش را خداوند برطرف می کرد آن گرفتاریی که خدا را به سوی آن میخ...
ریشه کلمه:
خول (۸ بار)
ه (۳۵۷۶ بار)

«خول» (بر وزن عمل) به معنای خدمتگزار است.

[ویکی شیعه] خوله (ابهام زدایی). خوله ممکن است به یکی از اشخاص زیر اشاره داشته باشد:

پیشنهاد کاربران

حفره و سوراخ ( فرهنگ نامه جلالی )
خوله Xolā: [اصطلاح صنایع دستی]شاخه ی درخت ( نوعی نقش )
یعنی غزال - آهو
( khowleh ) عرق، خوی، آبی که به هنگام گرما از درون پوست بدن به بیرون میتراود.

بپرس