خولان
لغت نامه دهخدا
- کحل الخولان ؛ عصاره حضض. ( منتهی الارب ).
خولان. [ خ َ ] ( اِخ ) نام بطنی است از مذحج و آنان را بنوخولان نیز می گویند و ابوادریس خولانی منسوب به این بطن است. ( از صبح الاعشی ج 1 ص 326 ).
خولان. [ خ َ ] ( اِخ ) نام ناحیتی است به یمن. ( دمشقی ). صاحب معجم البلدان گوید نام روستایی است به یمن که به خولان بن عمر از قضاعه منسوب است. در صبح الاعشی آمده که بلاد خولان از بلاد شرقی یمن است و بر اثر جنگها و فتوحات اکثر قوم آن متفرق شده اند و جز ذریتی از آنها که در یمن جای دارند دیگر کسی از آنها وجود ندارد.
خولان. [خ َ ] ( اِخ ) نام قریتی است به نزدیکی دمشق که قبر ابومسلم خولانی بدانجا است. ( از معجم البلدان یاقوت ).
فرهنگ فارسی
مترادف ها
خولان
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید