خوشگل
/xoSgel/
مترادف خوشگل: جمیل، خوبرو، خوش اندام، خوش قیافه، خوشکل، دل ربا، رعنا، زیبا، زیبارو، شکیل، صبیح، ظریف، قشنگ، ماه رو، ملوس، ملیح، نکورو، نیک منظر، وجیه
متضاد خوشگل: بدگل، زشت
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
- امثال :
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند.
مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد ؛ کنایه از بد بدنبال بد آوردن است.
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
تول
جدول کلمات
مترادف ها
خوشگل، خوبرو، نمایشگاه، بازار مکاره
خوشگل، دختر خوشگل، زن زیبا، دلارام
خوشگل
زیبا، خوشگل، خوش ظاهر، خوش ترکیب
زیبا، خوشگل، خوش ظاهر، خوش ترکیب
خوب، خوشرو، فرخ، زیبا، قشنگ، خوشگل، عالی، شکیل، باصفا، خوش اندام، خوش روی، خوبرو، خوش منظر
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
مهوش
زیباصورت ؛خوشگل. زیبا : خواجه زمان نیکوسیرت ، زیباصورت. ( مجالس سعدی ) .
خوش سر و صورت
گیل، گوله، گلوله، گُل، گُله، کُله، کَله همگی از یک ریشه و به معنی چیز کروی شکل میباشد که بسته به موقعیت معنای هر یک را میتواند بگیرد
گیلان:سرزمین گلها
گیلاس:گلوله آویزان
ازگیل:گلوله له شده
... [مشاهده متن کامل]
نارگیل:توپک اناری شکل
گیله:حبه انگور
گیله مرد:مردی از تبار گیلان
کهگیلویه:کوه پر از گل
کُلوخ:گلوله خاک
گِل:خاک گلوله شونده و چسبناک
گِل:کله و سر و صورت
خوشگل:خوش سر و صورت
کُلون:گلوله یا توپک کوبش در
گیل، گوله، گلوله، گُل، گُله، کُله، کَله همگی از یک ریشه و به معنی چیز کروی شکل میباشد که بسته به موقعیت معنای هر یک را میتواند بگیرد
گیلان:سرزمین گلها
گیلاس:گلوله آویزان
ازگیل:گلوله له شده
... [مشاهده متن کامل]
نارگیل:توپک اناری شکل
گیله:حبه انگور
گیله مرد:مردی از تبار گیلان
کهگیلویه:کوه پر از گل
کُلوخ:گلوله خاک
گِل:خاک گلوله شونده و چسبناک
گِل:کله و سر و صورت
خوشگل:خوش سر و صورت
کُلون:گلوله یا توپک کوبش در
خوش گل گِل زیبا انسانی که با خاک تر شده مرغوب و نیکو خلق شده است
خوش برورو، خوش چهره، خوش سیما ،
زیبا رخ، زیباروی، تودل برو، جذاب لعنتی، جیگرطلا، ملوسک
زیبا رخ، زیباروی، تودل برو، جذاب لعنتی، جیگرطلا، ملوسک
صاحب جمال . [ ح ِ ج َ ] ( ص مرکب ) خوش صورت . خوشگل . زیبا. وجیه . خوبروی . حَسین . حَسینة : یکی را زنی صاحب جمال درگذشت . ( گلستان ) . حسن میمندی را گفتند: سلطان محمود چندین بنده ٔ صاحب جمال دارد که هر یک بدیع جهانی اند. ( گلستان ) . و خواهر صاحب جمال خود را به صومعه ٔ او بردند. ( سعدی ) .
... [مشاهده متن کامل]
کند جلوه طاوس صاحب جمال .
( بوستان ) .
اتفاقاً نظر دیلم بر زنی از زنان آن دیه آمد وآن زن صاحب جمال بود. ( تاریخ قم ص 33 ) . ذَمیر؛ مرد صاحب جمال . ( منتهی الارب ) .
... [مشاهده متن کامل]
کند جلوه طاوس صاحب جمال .
( بوستان ) .
اتفاقاً نظر دیلم بر زنی از زنان آن دیه آمد وآن زن صاحب جمال بود. ( تاریخ قم ص 33 ) . ذَمیر؛ مرد صاحب جمال . ( منتهی الارب ) .
نمیشه اینطور معنی کرد؟
خوش گل، آنکه از گلِ خوش و نیکویی ساخته شده است
خوش گل، آنکه از گلِ خوش و نیکویی ساخته شده است
در قید حیات است یعنی: زنده است
نمرده
نمرده
درود بر شما
امیر حسین! آفرین، قشنگ گفتی.
این جماعت توهم زده، یکیشون عذری ست ( به نظرشون عذری، عربی شده اوزرا ست با ریشه اوز، در نتیجه عذری ترکی است! )
از نظر اینا، صغری هم سوقرا بوده ودر نتیجه سقراط هم ترک خواهد بود، چون اگه یونانی بود دلیل نداشت که جام زهر دستش بدهند.
... [مشاهده متن کامل]
خودروی "آزِرا" هم از نام قوم آز گرفته شده و ساخت ترکیه می باشد.
قوم سومر و آزتک هم در مکزیک 100درصد ترک بوده اند! "جماعت توهم زده"
امیر حسین! آفرین، قشنگ گفتی.
این جماعت توهم زده، یکیشون عذری ست ( به نظرشون عذری، عربی شده اوزرا ست با ریشه اوز، در نتیجه عذری ترکی است! )
از نظر اینا، صغری هم سوقرا بوده ودر نتیجه سقراط هم ترک خواهد بود، چون اگه یونانی بود دلیل نداشت که جام زهر دستش بدهند.
... [مشاهده متن کامل]
خودروی "آزِرا" هم از نام قوم آز گرفته شده و ساخت ترکیه می باشد.
قوم سومر و آزتک هم در مکزیک 100درصد ترک بوده اند! "جماعت توهم زده"
این اوزرا یه تنه همه فارسی و عربی و انگلیسی رو زده به نام تورکا دوست گرامی خوش فارسیه و در پهلوی ساسانی با ریخت Xvaš بکار میرفته بد هم vat بوده. گِل در پهلوی ساسانی با ریخت gil بکار میرفته و در اینجا به چم سرشت و گوهره آدمی آمده. خوشگل پارسی است و هیچ ربطی به شامپو یا گوز یا آقا چوخ گوزیدی ندارد.
... [مشاهده متن کامل]
پیرس: فرهنگ واژگان فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
شماره دیمگان در نسخه انتشارات دانشگاه تهران چاپ سوم
بد: ص ۶۳
خوش: ص ۲۱۳
گِل: ص ۴۳۴
... [مشاهده متن کامل]
پیرس: فرهنگ واژگان فارسی به پهلوی دکتر بهرام فره وشی
شماره دیمگان در نسخه انتشارات دانشگاه تهران چاپ سوم
بد: ص ۶۳
خوش: ص ۲۱۳
گِل: ص ۴۳۴
مقبول
شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار. . . زهر عنف و تریاک لطف درهم ریخته ، مخبری محبوب و منظری مرغوب ، صورتی مقبول. . . در نیستانی وطن داشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 217 ) . اتفاقاً کنیزی داشت از چرکس آورده بودند بسیار مقبول و صاحب جمال بود. ( عالم آرای عباسی ) .
شنیدم که شیری بود پرهیزگار و حلال خوار. . . زهر عنف و تریاک لطف درهم ریخته ، مخبری محبوب و منظری مرغوب ، صورتی مقبول. . . در نیستانی وطن داشت. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 217 ) . اتفاقاً کنیزی داشت از چرکس آورده بودند بسیار مقبول و صاحب جمال بود. ( عالم آرای عباسی ) .
خوشگل ( خوش گل ) بدگل ( بد گل ) خوشگل و بدگل دو کلمه ی تورکی است. و گل ماده ایی است. که در حمامهای قدیمی به جای شامپو از آن استفاده می شد. وشعر گلی خوش بوی روزی رسید از دست محبوبی بدستم کنایه از همان (
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
شامپو ) خوش عطر می باشد. . . . . . و ترجمه ی تحت الفظی گوزل آغا چوخ گوزلیدی ویردی بیر چیچک ده ( آبله ) چیخات دی ( مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد ؛ کنایه از بد بدنبال بد آوردن است )
دزد دل. دلربا . دل گیر
خوشگل . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ِ ] قشنگ . هجیر. زیبا. وجیه . شکیل . صبیح . خوبرو. مقابل بدگل .
- امثال :
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند .
مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد ؛ کنایه از بد بدنبال بد آوردن است .
- امثال :
خوشگلها در دالان بدگلها گریه می کنند .
مبارک خوشگل بود آبله هم درآورد ؛ کنایه از بد بدنبال بد آوردن است .
زیبا، خوش چهره، زیب، زیباچهره، زیب سیما، خوب رو، خوش اندام، قشنگ، ملوس، خوب ساخت
مه وش ، زیبا ، قشنگ ، ماه رو ، ماه سیما ، ماه رخ، جمیل، خوبرو، خوش اندام، خوش قیافه، خوشکل، دل ربا، رعنا، زیبارو، شکیل، صبیح، ظریف، ملوس، ملیح، نکورو، نیک منظر، وجیه
ماه سیما
وجیه
ماهرو
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)