خوشه کردن


معنی انگلیسی:
bunch, ear

لغت نامه دهخدا

خوشه کردن. [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بستن خوشه گیاه. بهم آمدن خوشه گیاه. بیرون آمدن خوشه کشت. ( یادداشت مؤلف ). اسبال. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

بستن خوشه گیاه بهم آمدن خوشه گیاه

مترادف ها

truss (فعل)
جفت کردن، بهم بستن، بستن، دسته کردن، بسیخ کشیدن، خوشه کردن، گره زدن، چوب بست زدن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن

cluster (فعل)
جمع کردن، دسته کردن، خوشه کردن

bunch (فعل)
دسته کردن، خوشه کردن

فارسی به عربی

باقة

پیشنهاد کاربران

بپرس