جدول کلمات
پیشنهاد کاربران
خوشه انگور ؛ عنقود. ( یادداشت مؤلف ) . عذق. ( منتهی الارب ) :
چون قوس قزح برگ رزان رنگ برنگند
در قوس قزح خوشه انگورگمان است.
منوچهری.
نقل ما خوشه انگور بود ساغر سفچ
بلبل و صلصل رامشگر و بر دست عصیر.
... [مشاهده متن کامل]
بوالمثل.
مه گرچه دهد نور به انگور ولیکن
ز آن خوشه انگور ندارد که تو داری.
سیدحسن غزنوی.
گرچه مشعبد ز موم خوشه انگور ساخت
ناید از آن خوشه ها آب خوشی در دهان.
خاقانی.
چون قوس قزح برگ رزان رنگ برنگند
در قوس قزح خوشه انگورگمان است.
منوچهری.
نقل ما خوشه انگور بود ساغر سفچ
بلبل و صلصل رامشگر و بر دست عصیر.
... [مشاهده متن کامل]
بوالمثل.
مه گرچه دهد نور به انگور ولیکن
ز آن خوشه انگور ندارد که تو داری.
سیدحسن غزنوی.
گرچه مشعبد ز موم خوشه انگور ساخت
ناید از آن خوشه ها آب خوشی در دهان.
خاقانی.
پاشنگ. [ ش َ ] ( اِ ) خوشه انگور. خوشه کوچک از انگور. چلازَه. زنگله. || چوب خوشه انگور یا چوب چلازه انگور. || خوشه انگوری که بجهت تخم نگاه دارند. ( برهان ) :
چو مشک بویا لیکنش نافه بوده زغژب
چو شیر صافی پستانش بود از پاشنگ.
... [مشاهده متن کامل]
عسجدی ( از فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی در صفت شراب ) .
تو گوئی سیه غژب پاشنگ بود
و یا در دل شب شباهنگ بود.
اسدی.
چو مشک بویا لیکنش نافه بوده زغژب
چو شیر صافی پستانش بود از پاشنگ.
... [مشاهده متن کامل]
عسجدی ( از فرهنگ اسدی نسخه خطی نخجوانی در صفت شراب ) .
تو گوئی سیه غژب پاشنگ بود
و یا در دل شب شباهنگ بود.
اسدی.
شنگله
انگور سیاه
خوشه ی انگور
برگ و شاخه دار
خوشه ی انگور
برگ و شاخه دار