خوشایند
/xoSAyand/
مترادف خوشایند: پسندیده، جمیل، جذاب، مطلوب، دلپذیر، دلپسند، مطبوع، مقبول | ( خوش آیند ) چاپلوسی، مداهنه، تملق، خوش باش
متضاد خوشایند: ناخوشایند
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
تملق یا با مزه لذیذ
( خوش آیند ) ( صفت ) مقبول دلپذیر پسندیده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. (اسم مصدر ) چاپلوسی، تملق.
۳. رضایت.
مترادف ها
چاپلوسی، خوشایند، خود ستایی، خوشامد، خوش آمد، تملق
خوشایند، خوش رویی، دلجویی، مهربانی، خوشخویی، مدارا
خوشایند، خوش رویی، مهربانی، خوش قلبی، دلپذیری، شیرینی
خوشایند، تعارف، تعریف، خوشامد، درود، خوش آمد
مناسب، خوب، خوشایند، قابل اجراء، قابل اطلاق، کاربست پذیر، اجرا شدنی
خوشایند، سازگار، بهم جور شدنی
خوشایند، مهربان، دلپذیر، بخشنده، رئوف، توفیق دهنده، فیض بخش، زیر دست نواز، خیر خواه، مطبوع دارای لطف
خوشایند، پیروز، با مسرت و خوشی
سودمند، با صرفه، مفید، نافع، خوشایند
مناسب، خوشایند، بجا، در خور
خوشایند، بشاش، باصفا، خوش، دلگشا
قابل قبول، قابل پذیرش، پذیرفتنی، مقبول، مناسب، پسندیده، پذیرا، خوشایند، خوب
پسندیده، خوشایند، مطلوب، مرغوب، خواستنی
پسندیده، خوب، خوشایند، دلپذیر، مطبوع، خوشحال، خوش نما، باصفا، خوش، خوش مشرب، نیکو، مورد پسند
خوب، خوشایند، دلپذیر، نجیب، مودب، دلپسند
خوب، خوشایند، ریز، نازک، عالی، لطیف، ظریف، فاخر، نرم، شگرف
مناسب، مطابق، خوشایند، سازگار
مساعد، خوشایند، فرخنده، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، بختیار
فارسی به عربی
لطیف , مرغوب , مسرة , وسیم
پیشنهاد کاربران
مُهَنّا
دلکش
دلنواز، دلپذیر، پسندیده، مطبوع، موردپذیرش، موردپسند
دلفریب
دلنشین