خوش یمن

/xoSyomn/

مترادف خوش یمن: باشگون، شگون دار، نیک پی، خوش قدم، مبارک، میمون، همایون

متضاد خوش یمن: بدشگون، بدیمن

برابر پارسی: فرخنده

معنی انگلیسی:
auspicious, lucky

لغت نامه دهخدا

خوش یمن. [ خوَش ْ / خُش ْ ی ُ ] ( ص مرکب )مقابل بدیمن. بایمن. ( یادداشت مؤلف ). مؤلف در یادداشتی نویسد که خوش یمن و مقابل آن بدیمن هر دو غلط است اما بدیمن را مؤلف منتهی الارب مکرر آورده است.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که میمون و مبارک باشد چیزی که شگون دارد خجسته میمون مقابل بد یمن بد شگون .

فرهنگ معین

(خُ. یُ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) خجسته .

فرهنگ عمید

آنچه برای انسان شگون داشته باشد، بامیمنت، میمون ومبارک.

مترادف ها

propitious (صفت)
مناسب، مساعد، خیر خواه، خوش یمن

lucky (صفت)
خوشحال، خجسته، بختیار، خوشبخت، خوش قدم، خوش شانس، سفیدبخت، بانوا، خوش اقبال، خوش یمن

فارسی به عربی

محظوظ

پیشنهاد کاربران

مجید علیائی
جواب . تبرک
چیزی که فلز را به طلا تبدیل میکند
خوش شگون

بپرس