خوش نقش


برابر پارسی: خوش نگار

لغت نامه دهخدا

خوش نقش. [ خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] ( ص مرکب ) آنچه دارای رنگ و نگار و نقش خوب باشد. ( یادداشت مؤلف ). || خوش قیافه. خوش پیکر. ( یادداشت مؤلف ). || خوش اقبال. ( یادداشت مؤلف ). || آنکه در قمار غالباً نقش های خوب آرد. ( یادداشت مؤلف ). که در قمار با آوردن نقشهای مناسب برنده باشد.

خوش نقش. [خوَش ْ / خُش ْ ن َ ] ( اِخ ) نام فاحشه اصفهانی که شیخ شاه نظر متولی مزار شاه رضا در عقد نکاح آورده بود چنانچه نصیرآبادی در شرح حال او نوشته. ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

نام فاحشه اصفهانی که شیخ شاه نظر متولی مزار شاه رضا در عقد نکاح آورده بود چنانچه نصیر آبادی در شرح حال او نوشته .

فرهنگ عمید

۱. ویژگی قالی یا پارچه ای که نقش ونگار و رنگ آمیزی زیبا دارد.
۲. [مجاز] دارای شانس خوب در بازی ورق.

پیشنهاد کاربران

بپرس