چه خوری خون چو لاله دل سوز
خوش نظر باش و بوستان افروز.
خواجوی کرمانی.
بازگشا نرگس مازاغ راآب ببر خوش نظر باغ را.
خواجوی کرمانی ( از آنندراج ).
دل مائل حسن خوش نظر نیست آن خوش نظر است یا کمر نیست.
فاتحةالقلوب ( از شرفنامه منیری ).
بی باده روی خوب تو ای خوش نظر مباددر باغ اگر نظر بسوی خوش نظر کنم.
( شرفنامه منیری ).
ز خورشید خیری دل شب سحرنظرها خوش از دیدن خوش نظر.
ظهوری ( از آنندراج ).
|| ( ص مرکب ) الفت گیرنده. ( برهان قاطع ) ( آنندراج ).