خوش منظری

لغت نامه دهخدا

خوش منظری. [ خوَش ْ / خُش ْ م َظَ ] ( حامص مرکب ) خوب دیداری. خوشنمایی :
نشنیده ام اندر ختن بر صورتی چندین فتن
هرگز نباشد در چمن سروی بدین خوش منظری.
سعدی.

فرهنگ فارسی

خوب دایداری خوشنمایی

مترادف ها

comeliness (اسم)
خوشگلی، خوبی، خوبرویی، خوش منظری

پیشنهاد کاربران

بپرس