خوش مشربی


معنی انگلیسی:
conviviality, geniality, good humor, sociability, good nature, good-fellowship

لغت نامه دهخدا

خوش مشربی. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ رَ ] ( حامص مرکب ) خوش معاشرتی.خوش نشست و برخاستی. خوش محضری. آداب و رسوم دانی.

فرهنگ فارسی

خوش معاشرتی خوش نشست و برخاستی

مترادف ها

vivacity (اسم)
چالاکی، نشاط، خوشدلی، سر زندگی، خوش طبعی، زور، خوش مشربی، نیروی حیاتی

geniality (اسم)
خوش رویی، خونگرمی، خوش مشربی

sociability (اسم)
معاشرت، خوش مشربی، جامعه پذیری، قابل معاشرت بودن، معاشرت پذیری

فارسی به عربی

تودد , لطافة

پیشنهاد کاربران

( مخالقة ) مخالقة. [ م ُ ل َ ق َ ] ( ع مص ) با کسی خلق نیکو بورزیدن. ( تاج المصادر بیهقی ، ورق 199 ب ) . با کسی خلق نیکو برزیدن. ( زوزنی ) . معاشرت کردن با کسی به خوش خوئی. ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) .
نیک آیینی
خوش صحبتی. خوش گفتار

بپرس