خوش مشرب

/xoSmaSrab/

مترادف خوش مشرب: خوش معاشرت، اجتماعی، خوش آمیز، آداب دان، زودجوش، خوش صحبت، خوش کلام، خلیق، خوش خلق وخو

برابر پارسی: نیک رفتار

معنی انگلیسی:
boon, companionable, convivial, genial, good-humored, pleasant, sociable, good -natured

لغت نامه دهخدا

خوش مشرب. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ رَ ]( ص مرکب ) آنکه حسن معاشرت دارد. خوش معاشرت. خوش صحبت و رفتار. خوش نشست و برخاست. || کسی را گویند که مذاق صوفیه داشته باشد و در شریعت طرف احتیاط را ملحوظ ندارد. ( از لغت محلی شوشتر نسخه خطی ).

فرهنگ فارسی

آنکه حس معاشرت دارد خوش معاشرت

مترادف ها

pleasant (صفت)
پسندیده، خوب، خوشایند، دلپذیر، مطبوع، خوشحال، خوش نما، باصفا، خوش، خوش مشرب، نیکو، مورد پسند

genial (صفت)
خوشرو، خون گرم، خیر، خوش مشرب، خوش دماغ

vivacious (صفت)
زرنگ، سرزنده، خوشحال، خوشدل، سر سخت، مسرور، خوش مشرب، با نشاط، خوش وقت، دارای سرور و نشاط

sociable (صفت)
دوستانه، قابل معاشرت، خوش مشرب، معاشر، انس گیر، جامعه پذیر

gaysome (صفت)
خوشدل، خوش طبع، خوش مشرب، خوش وقت

sanguine (صفت)
برنگ خون، خونی، خوش طبع، خوش مشرب، سرخ، دموی

chirpy (صفت)
خوش طبع، خوش مشرب

folksy (صفت)
خوش مشرب، عام، عامیانه

chirrupy (صفت)
خوش مشرب

chummy (صفت)
صمیمی، خوش مشرب

فارسی به عربی

لطیف , ودی

پیشنهاد کاربران

شیرین مشرب
اشکلفیس چلپی، انپا پیسوایلادو
سردهی کن لحظهٔ، زانک شیرین مشربی
مولانا
نیک آیین
آدم خاکی

بپرس