خوش مزه

/xoSmazze/

مترادف خوش مزه: خوش خوار، خوش طعم، لذیذ

متضاد خوش مزه: بدمزه

معنی انگلیسی:
delicious, agreeable to the taste, palatable, interesting, facetious, delectable, dainty, delicious, flavorful, luscious, mouthwatering, racy, savory, savoury, sweet, tasty, toothsome, witty, moreish, scrumptious, yummy, facetious, interesting

لغت نامه دهخدا

خوشمزه. [ خوَش ْ / خُش ْ م َ زَ / زِ ] ( ص مرکب ) عذب. گوارا. لذیذ. ( یادداشت مؤلف ) :
ای خردمند گمان بر که جهان خوب درختی است
که بر او اهل خرد خوشمزه و بوی ثمارند.
ناصرخسرو.
در میان میوه های خوشمزه
شاه انگور و وزیرش خربزه.
؟
|| آنکه سخن های نیک و خوش آیند گوید. ظریف. بذله گو. شوخ.

فرهنگ فارسی

( صفت ) آنچه که دارای طعم و مز. نیک باشد .
عذب گوارا

فرهنگ معین

( ~. مَ زِ ) (ص مر. ) آن چه که دارای طعم و مزة نیک باشد.

فرهنگ عمید

ویژگی هرچیزی که طعم و مزۀ خوب داشته باشد و به ذائقه خوش بیاید.

واژه نامه بختیاریکا

تُمدار
دل گر

مترادف ها

yummy (صفت)
جالب، زیبا، لذیذ، خوش مزه، جالب توجه

delicate (صفت)
حساس، خوش ریخت، لاغر، لطیف، باریک، ظریف، خوش طعم، نازک بین، خوش مزه

luscious (صفت)
شیرین، لذیذ، خوش مزه، شهوت انگیز

piquant (صفت)
گوشه دار، گزنده، خوش طعم، خوش مزه، تند و با مزه

savory (صفت)
مطبوع طبع، خوش طعم، لذیذ، خوش مزه، خوشگوار، مورد پسند

flavorous (صفت)
خوش رایحه، خوش مزه

tasty (صفت)
خوش طعم، خوش مزه، مزه دار، خوشگوار، گوارا، با مزه، باسلیقه تهیه شده

palatable (صفت)
دلپذیر، خوش طعم، لذیذ، خوش مزه، خوشگوار، مطبوع به ذائقه

delicious (صفت)
خوش طعم، چیز لذیذ، لذیذ، خوش مزه، مزه دار، خوش خوراک

toothsome (صفت)
مطبوع، خوش طعم، لذیذ، خوش مزه، دندان مز، باب دندان

zesty (صفت)
خوش مزه، با مزه، بارغبت

flavored (صفت)
خوش مزه

zestful (صفت)
خوش مزه، با مزه، بارغبت

sapid (صفت)
مطبوع، خوش مزه، با مزه

gustable (صفت)
خوش مزه، چشیدنی

interesting (صفت)
خوش مزه، مشغول کننده

jestful (صفت)
خوش مزه

فارسی به عربی

مضحک
حساس , لذیذ , مترف

پیشنهاد کاربران

باب دندان
Very delicious food
غذای خیلی خیلی خوشمزه
اشپزی
Tasty
gourmet
A delicious things
یک چیز خوشمزه ایی است
ملیح
delicious
example: the supe was delicious
we ate the delicious food

Delicious
Tasty

بپرس