خوش عنان


مترادف خوش عنان: خوش لگام، راهوار، رام

متضاد خوش عنان: بدعنان، بدلجام، سرکش

لغت نامه دهخدا

خوش عنان. [ خوَش ْ / خُش ْ ع ِ ] ( ص مرکب ) صفت رام بودن اسب. غیرکشنده و غیرسرکش و غیرتوسن :
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راهجوی و سیل بر وکوه کن.
منوچهری.
دیرخواب و زودخیز و تیزسیر و دوربین
خوش عنان و کش خرام و پاکزاد و نیکخوی.
منوچهری.
اشهب گردون بدرکاب نگیرد
جز پی یکران خوش عنان که تو داری.
سیدحسن غزنوی.
نه ابر از ابر نیسان درفشان تر
نه باد از باد بستان خوش عنان تر.
نظامی.
بدستم در از دولت خوش عنان
طبرزد چنین شد طبرخون چنان.
نظامی.
چون آب رونده خوش عنان باش
هرجا که روی لطف رسان باش.
نظامی.

فرهنگ فارسی

صفت رام بودن اسب غیر کشنده و غیر سرکش و غیر توسن .

پیشنهاد کاربران

مقابل سرکش :
رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام
شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن.
منوچهری دامغانی
به گرد من نرسد سیل خوش عنان صائب
که من گداخته آتشین عذارانم

بپرس