خوش علف. [ خوَش ْ / خُش ْ ع َ ل َ ]( ص مرکب ) هر حیوان بسیارخورنده و اکول. ( ناظم الاطباء ). ستور که هر علف به مذاق او خوش آید : قاضی شهر بین که چون لقمه شبهه می خورد پاردمش دراز باد این حیوان خوش علف.
حافظ.
|| آدمی که کمیت غذا خواهد نه کیفیت آن. ( یادداشت مؤلف ).
فرهنگ فارسی
( صفت ) جانوری که علوف. نیک و بمقدار زیاد خورد : حیوان خوش علف .